ازبوسه خود شرمنده ام

آمدم بگویم از بوسه ای که بر گونه فرزندم ،درآن جمع زدم ،شرمنده ام!!!!!  

(عیالم می فرماید بنویس پشیمانم نه شرمنده. نمی دانم کدامیک درست تراست)

هواسمان باشد در جمع بر گونه فرزند خود بوسه نزنیم . 

امروز در کلینیک دندان پزشکی بچه ام شیرین کاری می کرد ومن مرتب برگونه اش بوسه می زدم 

درگوشه ای دیگرکودکی توجه ام را به خود جلب کرد که گونه اش را با دست خود می خواراند. 

بعد از چند دقیقه متوجه شدم که آن کودک پدر ندارد . 

او بوسه های مرا نگاه می کرد . 

خواستم بگویم هواسمان باشد در جمعی که بچه است . بچه خود را نبوسیم .شاید در آن جمع یتیمی باشد که در حسرت بوسه ای باشد. 

امروز اشتباه من ا ین بودکه نابجا بوسه ای برفرزندخود زدم. 

 شما دیگر این اشتباه را تکرار نکنید!! 

نظرات 9 + ارسال نظر
راحی 1392/02/19 ساعت 20:10 http://oryanieeshgh.blogfa.com

سلام داداش گلم .

چقدر دردناک .

سلام
واقعیت زندگی اینه دیگه

راحی 1392/02/19 ساعت 20:11 http://oryanieeshgh.blogfa.com


دلم خانۀ کوچکی ست

اندازۀ یک خوشبختی

تو ...

عشق...

و یک رؤیا....

[گل]...[گل]...[گل]

دلتنــــگی چیــز عجیبــی اســت........

آدم را ، آرامــــ آرامـــــ نا آرام میـــکند.....

[گل]...[گل]...[گل]


تا روزی کــه بــود،

دســت هــایــش بــوی گــل ســرخ مــی داد!

از روزی کــه رفــت

گــل هــای ســرخ

بــوی دســت هــای او را مــی دهنــد . . .

[گل]...[گل]...[گل]

پنجره را باز میکنم

باد خنک که به صورتم میخورد

تمام غمهایم را فراموش میکنم

گویی همه را به دست باد میسپارم

باد که لای به لای موهایم میپچد

خاطرات خوش گذشته به سمتم هجوم می آورند.

[گل]...[گل]...[گل]

تــــــــو گفتـــــــــــــی تا شقــــــــــــــایق هســـــــــت

زندگـــــــــــــی بــــــــــــــــــــــــآید کــــــــ ـــــــــرد

شقـــــــــــــــــــآیق هستــــــــ .... تــــــــــو نیستـ ــــــــی

چـــــــــه باااااااااایـــــــــد کـــــــــــــــــــــرد؟؟؟؟؟

[گل]...[گل]...[گل]

ابونعمان 1392/02/20 ساعت 00:00

پس تفلک بوعذار سالهاست عقده بوسه بابا تودلش مونده که هرکی رومی بینه می بوسه

از لحاظ روانی درست می فرمایید
البته از لحاظ روان شناسی عملکرد ایشان ریشه در بعضی از اعضای وی دارد

سلام استاد بزرگوار!

ما زهر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم
گریه از مرغ سحر ، دلسوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد تا سوختن آموختیم ... (شاعر : ناشناس )
روز به خیر ... حلول ماه رجب مبارک [گل]

سلام .....چقدر ناراحت کننده ........
یتیم بودن خیلی سخته ......

حواسمان باشد گاهی بچه یمان را ببوسیم :|

آآآآآآآآآآآ والله گفتی

درسته
من هم همیشه سعی میکنم حواسم باشه به خواهر زاده عزیزم تو جمعی که بچه هست زیاد محبت نکنم
جایی که بچه دیگری باشه،هم نباید بیش از اندازه به بچه خودمون توجه کرد بچه ها حس حسادتشون خیلی زود گل میکنه حالا تصور کنین طفل معصوم یتیم هم باشه
بمیرم برا بچه های یتیم

ممنون از حضورت

سلام ابوعدنان.
چطوری کا؟؟؟ خوبی؟؟؟
متنت خیلی قشنگ و با احساس بود.
بعضی وقتها که آدم اینهمه بدبختی و ظلم و فقر و دربدری رو میبینه واقعا به ستوه میاد...
دوسال سرباز زندان بودم و از این قبیل صحنه ها زیاد دیدم.
فقط میتونم یه جمله بگم کا:
خدایا هرچه زودتر صاحبمون و آقامون رو برسون تا همه رو از این منجلاب نجات بده.
الهی به رقیه، یتیم ابی عبدا... عجل لولیک الفرج....

سلام گلم
ماهم منتظریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد