چگونه متاهل شدن باعث ترک تحصیل می شود؟

واضح ومبرهن است که متاهل بودن مزایا ومنافع بی شماری دارد وبر منکر آن لعنت ! 

اما این امر مهم ضررهای فراوانی نیز دارد که تحقیقات مخفی زیادی این ضررها را اثبات کرده است . 

لاکن به دلایل سیاسی وامنیتی وجانی ناشی از جامعه نسوان تاکنون نتایج این تحقیقات افشا نشده اندودر دل مردان همچنان محفوظ مانده اند.   

نمونه ی  عکس از بلای طبیعی پیش آمده بر سر محققی که قسمتی از تحقیقات آن لو رفته بود. 

اما ،امروز اینجانب با کمال مردانگی سعی در بررسی یک ضرر مهم متاهل بودن با عنوان ((چگونه متاهل شدن باعث ترک تحصیل می شود ؟))را دارم امیدوارم بعد از انتشار این مطلب جان در بدن داشته وبااندکی صحت وسلامت در آینده نیز بتوانم مطالبی را منتشر کنم  

بررسی را با یک خاطره که نوعی تحقیق میدانی است آغاز می نمایم. 

در یک روز که اینجانب در حال مطالعه کتاب درسی کارشناسی ارشد خود بودم  . 

ابتدا عیال عزیز با در دست داشتن لیستی عریض وطویل خواستار خرید آن برای رفع مایحتاج منزل شد. فلذا چون دستور لازم الاجرا بود با دوچرخه آبا واجدادی خود وصرفا برای صرفه جویی در مصرف سوخت وهمچنین احترام به آبا واجداد ونه برای خسیس بازی در آوردن ،روانه بازار گردیدم . 

چون اجناس طبق معمول کمی گران تر شده بودند در لیست درخواستی دست برده و۲کیلورا نیم کیلو ونیم کیلو را به مثقال تقلیل دادم .

خلاصه کلام وقتی خواستم جنس ها را سوار بر دوچرخه نمایم آقای دزد محترم زحمت کشیدند و لاستیک جلوی دوچرخه حقیر  را غیب فرمودند از آنجا که شکایت در کلانتری سودی نداشت وعلاوه بر آن باید اصالت دوچرخه را اثبات می کردم وهمچنین برای کم کردن آمار جرم وجنایت از این کار صرفه نظر کردم. 

فلذا همانطور که آمده بودم به خانه برگشتم با این تفاوت که  در آمدن سوار دوچرخه بودم در برگشت دوچرخه سوار من بود.    

القصه ، وقتی بعداز این همه مصیبت وارد منزل شدم مستقیم سراغ کتاب رفتم وشروع به درس خواندن نمودم و زیر کلمات کلیدی خط می کشیدم .در این حین فرزند ارشدم نیز دراز به دراز در کنارم لم داد وشروع به دایره کشیدن در کتاب مشارالیه نمود . 

خیلی خوشحال شدم چون تاثیر مثبت بر فرزندم گذاشتم تا او هم علاقه مند به کتابخوانی شود از او پرسیدم :چکار می کنی  

فرمودند : دارم دور آ کلاه دار خط می کشم . 

من هم یک آفرین نثارش کردم . 

در این حین دیدم که قیچی در دست دارد و زوم می کند به کتاب حقیر!!!!!!!!!!!

گفتم :چکار می خواهی انجام دهی ؟ 

فرمودند : می خواهم آ کلاهدارها را قیچی کنم بچسبانم به دفترم ! 

خلاصه در گیری بالاگرفت و از آنجا که این ملعون پشتیبانی چون مادرش دارد اینجانب روانه تالاراندیشه (w.c)شدم! 

آری در شرایط بد آب وهوایی شروع به مطالعه کردم وفرزندبرومندم در پشت درب همچنان منتظر بیرون آمدنم بود .  

این واقعه تلخ دوساعت به طول انجامید که با شکست مفتضحانه اینجانب وپیروزی فرزندم پایان یافت.

واقعا جای سوال اینجاست که این دلیل محکمی برای ترک تحصیل نیست ؟

 

شاعرمی فرماید : چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی  

                                        متاهل گشتم اینجانب ندانستم که ترک آردبدینسانی  

در آبادان هم کوه بود ؟!!!!!!!!!!

در کتاب ششم ابتدایی که توسط کارشناسان خبره وزارت آموزش وپرورش نگاشته شده داستان دریاقلی سورانی نوشته شده تا شاید خوزستانی ها هم خوشحال شوند که پس از سی وخورده ای سال کسی به حسابشان آورد اما واما   

طی یک قانون قدیمی که  تمام طرحی هایی که برای خوزستان اجرا می شد نیمه کاره یا معیوب از آب باید در بیاید این کار هم دارای نقص بود. 

اما نقص :به عکس زیر دقت فرمایید 

بله  آبادان کوه ندارد متاسفانه این داستان را که ما نمی دانیم راست است یا ساختگی ،در کتاب   بچه های ما آمده است

آدم مانده چی بگه ؟!! قیافه وزیر به هنگام دیدن این گاف کارشناسان !

به نظر شما چی داره میگه؟

.

 

غالبا آبادان را با نخل های آن می شناسند ودر کنار آن هیچ کوهی دیده نمی شود .  اما در طراحی داستان دوچرخه سوار در کنار کوه دیده می شود.حالا ما کار به فامیل مغفورله نداریم که سنخیتی با آبادانیها ندارد.اما کوه!!!!!!!!!!!

 به نظر اینجانب نویسندگان فهیم وزارت منظوری داشته اند که اینجانب در ذیل به بررسی آنها می پردازم. 

منظور اول:

همان طور که مستحضرید  اکنون نخل های آبادان بعلت کم آبی که بر اثر انتقال آب به شهرهای دیگر در حال از بین رفتن هستند ،کاملا از بین می روندو گرد وخاک وریزگردها بجای آنهاتشکیل کوه خواهند داد. 

این فرضیه چون در آینده رخ می دهد نشانه تلفیق آثار فرهنگی قدیم با تکنولوژی جدیددر کتابهای ما است ونشانه آینده نگری مسولان ما می باشد. 

منظور دوم: 

یحتمل استان آبادان  در اینده آنقدر وسیع می شود که دارای کوه ودره شود.که این منظور به نظر اینجانب به خاطر عدم وجود مسول پیگیر بعید است.  

منظور سوم : 

بدبختها منظوری نداشته واین کار بدون تحقیق صورت گرفته وگافی بیش نیست وباید ازملت ایران خصوصا آبادانیهاعذرخواهی کنند وچون عذر خواهی در ایران مرسوم نیست آن هم در مقابل خوزستانیهاباید در اسرع وقت یعنی در حد 5یا6سال دیگر داستان یاطراحی آن عوض شود.

فرهنگ محرم یافرهنگ محروم

محرم مظهر تشیع ومریدان علی وفرزندش می باشد.از زمانهای کهن در محرم وصفر مراسمات ویژه ای برگزار می شود وحال وهوا ی شهرها ولهاعوض می شود. 

آدمها در حالی که غمگینند دلهایشان مسروراست چون می دانند که دارند بهترین  کار زندگیشان را انجام می هند. 

نمی خواهم در مورد محرم بگویم چون عددی نیستم اما می خواهم چند تذکر بدهم شاید کسی بخواند واندکی تامل کند. 

همان حسینی که برای آن سینه می زینم در مورد احترام به صاحبان علم وبزرگان وپیرمردان سفارش زیادی به ما کرده است . وما باید اطاعت کنیم .بافرارسیدن محرم بازار اهل منبر داغ می شود وهر کس دوست دارد خطیب ومنبری خود را بر منبر بنشاند در این بین کسانی هستند که از دیرباز منبری بوده اند وحق آب وگل دارند ولاکن به سبب بالارفتن سن توانایی رقابت با خطیبان جوان را ندارند فلذا به بدترین صورت کنار گذاشته می شوند.بعضی ها هم با تبلیغات سوء سعی در جلب آرا عمومی برای خطیب خود دارند که این کاردیگر بدتراز همه است . 

هشدار:خطیب جوان شماهم روز ی پیرمی شود! 

دومین کار که بیشتر سلب آسایش مردم است .وبه بعضی ها آزار می رساند صدای بلندگوهای مساجد وتکیه ها وحسینه ها است . 

همه می دانیم که در مورد حقوق همسایه ائمه چه مواردی متذکر شدند وما لازم ندیدیم بیان کنیم. 

غالبا در زمان قدیم برای نشان دادن محل عزاداری وهمچنین رساندن صدای خطیب به منازل برای استفاده کسانی که بنابه دلایلی نمی توانند در عزاداری شرکت کنند از بلند گواستفاده می کردند  

لازم به ذکر است که آن زمان یک یا دوجا مراسم برگزار می شد ومردم در هر دوجا شرکت می کردند لاکن اکنون در هر خیابانی یک مسجد ویا تکیه برقرار است وروشن بودن بلند گوهای آنها با هم هیچ ثمره ای ندارد بجز مردم آزاری ! چون کسی چیزی متوجه نمی شود.

جالب اینکه وقتی با مسولین مساجد صحبت می کنم می گویند :اگر مراسم جشن و بزن بکوب بود که چیزی نمی گفتید .فرض کن مراسم از آن نوع باشد. 

به این می گویند جواب بدتر از عمل ! 

ما نمی دانیم بعضی مردم چگونه فکر می کنند وتابع چه قانون وچه کسی هستند واقعا بعضی وقتها ما از لحاظ فرهنگی محروم هستیم .......خلاصه از ما گفتن بود  

نتیجه :کلیه ی این مراسمات مستحب هستند مبادا با انجام مستحبات حق کسی را ضایع کنیم 


 

*** آیا زیاد کردن بلندگوی بیرون از مسجد در ایام عزاداری جایز است؟__________________________________________________________ 

آیات عظام : امام خمینی (ره) ، خامنه ای ، مکارم شیرازی ،سیستانی ، شبیری زنجانی ، وحید خراسانی و صافی گلپایگانی :  

 اگرچه اقامه مراسم و شعائر دینی در زمان های مناسب از بهترین کارها و جزء مستحبات مؤکد می باشد ، ولی واجب است که برگزارکنندگان مراسم و عزاداران تا حد امکان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند ، هر چند با کم کردن صدای بلندگو و تغییر جهت آن به طرف داخل حسینیه باشد.بنابراین اگر صدای بلندگوی عزاداری موجب اذیت همسایه ها باشد ، باید بلندگوی بیرون مسجد را قطع یا صدای آن را کم کرد. __________________________________________________________ 

نظر تکمیلی دوستان  

پرنده: 

ضمن قبول مطلب شما قصد اضافه کردن چند نکته داشتم
پرهیز از صد معبر و پارک در مناطق ممنوعه به بهانه عزاداری یا توزیع نذورات
پرهیز از توزیع نذورات در ظروف یکبار مصرف پلاستیکی
عدم رهاسازی ظروف نذری (که غالبا پلاستیکی هستند) در محیط
رعایت نوبت و احترام در نذورات و توجه به رسیدن نذورات بدست محرومین و نیازمندان واقعی
توجه به شافی بودن خداوند و وسیله بودن بقیه اسباب
توجه به نماز اول وقت و امر به معروف و نهی از منکر و ایثار و فداکاری که فلسفه عاشورا بوده

ویرانگراز همه چیز


بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) و گفت : "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.

شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.

شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند؟
زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.

شیوانا تبسمی کرد و گفت : "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلاکش گرفته ای!"
"عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای آن کاهن دخترت را قربانی کنی هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!"

زن اندکی مکث کرد. سپس دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.
اما هیچ اثری از آن کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!

هیچ چیز از این ویرانگرتر نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است ...
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی
است و تنها یک گناه و آن جهل است.
به امید آنکه فریب خورده روزگار نباشیم و عملکردمان از روی آگاهی و گواه عقل باشد.

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

بی حسین بن علی احساس پیری می کنم
                             نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم

گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟
                                          گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم

باز باران با ترانه

 باز باران باترانه :

امروز باران بارید. 

باران تند نبارید.  

با اینکه باران تند نباریدما تند خوشحال شدیم. 

خدایا شکرت که بارانت را پشت سدها نفرستادی تا نصیب دیگران شود وکشاورزان ناامیدشوند . 

همچنین ممنونم که باران خود را ملی اعلام نکردی تا خوزستان محروم نشود. 

باز هم ابرهای رحمتت رابفرست چون مردم ما چشم به تودارند.  

با اینکه بارانت ، گند فاضلابها را بالامی آورد بازهم قشنگ است . 

با اینکه خیلی ها خواستند شهرمان را خشک کنند اما تو چیز دیگری خواستی .  

خدایا به نگاه پیرمردان وپیرزنانی که نگاهشان همانند قدیم رو به آسمان است ونگران زندگی فرزندان خود هستندقسمت می دهیم که باران رحمتت را از ما دریغ مکن . 

ما منتظر باران بیشتریم هویت ما در حال خشک شدن است . 

منتظرت می مانیم! 

بارش اولین باران برهمه مبارک باد

چه کسی را نصیحت کنیم؟

توی کافه‌ی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می‌کشید؛ یکی دیگه رفت جلو گفت:
- بب...خشید آقا! شما روزی چند تا سیگار می‌کشین؟
- منظور؟
- منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می‌کردین، به اضافه‌ی پولی که
به خاطر این لامصب خرج دوا و دکتر می‌کنین، الان اون هواپیمایی که
اونجاست مال شما بود!
- تو سیگار می‌کشی؟
............- نه!
- هواپیما داری؟
- نه!
- به هر حال مرسی بابت نصیحتت؛ ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه

می کوشم غم هایم را غرق کنم اما


می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
 بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند

تولدت مبارک فرزندم

امروز روز تولد فرزند ارشدم است فرزندی که شش ساله آن را داریم واز عمرمان برای بزرگ کردنش مایه می گذاریم . نمی دانیم عمرمان را تلف کریم یا نه ؟

درست که نگاه می کنم به نظرم بچه ام زیاد بزرگ نشده ولی عکسهابرخلاف نظرم چیزهایی  

می گویند که مرا انگشت به دهان می گذارند. 

گاهی فکر می کنم دنیا ارزش بزرگ کردن را ندارد  ولی گاهی بازهم برعکس فکر می کنم .  

امشب یک جشن کوچکی در منزل حقیر از محل اعتبارات حوادث غیرمترقبه برپاشده (البته بدون آلات لهو ولعب ومشروبات الکلی نعوذباالله و...) 

 

بزرگ ترین خلاف این جشن نوشیدن نوشابه بود که بخاطرقند آن و...از لحاظ بهداشت مورد تایید نمی باشد.

ما که به دلمان مانده که یک جشن تولد برایمان بگیرند !  

می گویند هرچیزی که خدا در این دنیا به ما نداده است آن دنیا به ما می دهد!  

یعنی خدا الان باید برای من ۳۳تا جشن تولدبگیره!  

نه اینکه ما تحفه ایم! 

(این جمله اخیر را مادربچه ها فرمودند نامرد بدتر از هر ویروس اینترنتی عمل می کند تمام مطالب را بدون نگاه کردن می خواندمانده ام اسمش را چی بگذارم) 

خلاصه کلام اینکه در این ۶سال چه زجرها که نکشیده ایم وچه خون دلها که نخورده ایم ونهضت ادامه دارد.  

از تمام خنده های بچه ام عکس گرفتم وفیلم ضبط کردم همشون یک دی وی دی نمی شوند! 

چه قدر کم خندیده این بچه . 

ولی با همین مقدار، زندگی ما را شادکرده .   

امایکی از زجرها  در این روزگار مدرن :

چشمان مبارکتان روز بد نبیند هر وقت کامپیوتر را روشن می کنم دوتا وروجک به طرف آن حمله ور می شوند. بطوری که هکرها هم به اندازه این دوتا به من ضرر نزدند.  

نمونه ای از حمله ی  سایبری فرزندکوچکم (البته  به صورت حمله ی سخت افزاری  )  

 

 

 

 

با همه ی مشکلات به راهمان ادامه می دهیم 

تولدت مبارک فرزندم     

حقیقت اینکه ما بلد نیستیم از این تصاویر اختراع کنیم با تشکر از دوست عزیزم که این تصویر را برای ماساختن وفرستادند  

تاثیرگرانی ویارانه ها بر وحدت خانواده

واضح ومبرهن است که هرواقعه ای که در جهان رخ دهدلاجرم بر خیلی چیزها تاثیرمی گذارد . 

  در زندگی عائله مندی مسائلی در بیرون از خانواده رخ می دهند که از قانون فوق تبعیت می کند آن هم در حد تیم ملی ایران ! 

یعنی به این سرعت وبا این دخالت !

 

 نمونه را طبق معمول عرض می نمایم . 

همان طورکه می دانیدپس از واریز یارانه ها وهمچنین تحریم های نازله از کشورهای اجنبی ،قیمتها سر به فلک کشیده به طوری که رصد خانه های مهم ایران نیز از رویت آنها عاجزماندند! 

این گرانی ها تاثیر مستقیم بر دخل وخرج منزل گذاشته به طوری که در خواب هم ما با ماشین حسابهای پیشرفته در حال رتق وفتق امور منزل هستیم.  

در این گیر وداد متاسفانه شاهد وحدتی در بین اقشارخانواده بوده که همگی بر علیه اینجانب به عنوان سکاندارمنزل برای براندازی بوده ایم .  

منجمله اهم مواردودلایل اعتصاب :اعتصاب برای نبود بودجه کافی جهت خرید مانتو ولباس بچه وهمچنین اعتصاب برای لغو سفرها وغیره در روزهای اخیر شیوع چشم گیری داشته است .  

خیلی ها هم برایمان صداکلفت کرده وقلدر شده اند . 

نمونه ذیل نمونه ای از قلدر بازی یکی از فسقلی های خانواده می باشد. 

  

حال ما می دانیم که اینها بهانه هایی بیش نیستند. 

اما آنچه کمرشکن است اینکه ،عیال محترمه نیز به صف اعتراض کنندگان و معتصبین پیوسته وبا طرح نقشه هایی سعی در خالی کردن جبیب مبارکمان دارد. 

کاریکاتور ذیل مفهوم کلام را واضح می نماید. 

 

 (لازم به ذکر است این کاریکاتورمسروقه بوده وهچگونه شباهتی به خانواده اینجانب نداردوصرفاجهت تنویرافکارخلایق درج شده است ولاغیر)

 

بله عزیزان این گرانی از بابتی موجب وحدت وخوشحالی واز جانبی موجب براندازی وطرد اینجانب از خانواده شده است. 

ولاکن اینجانب با ترفندها وحقه هایی سعی در متلاشی کردن وحدت موجود بوده وحکومت خودبر خانواده را به هرقیمتی ادامه خواهم داد.

بابا فقط بیا

یادش بخیر قدیما  ، جنگ بود وعلاوه برجنگ ،تحریم هم بودیم. 

با این حال طبق یک قانون نانوشته بچه ها منتظر پدراشون بودند تا از سر کار برگردند وبا خودشان خوراکی ویا اسباب بازی بیارن . 

ما هم جزء این بچه ها بودیم . پدرمان که خدا رحمتش کنه وقتی می آمد دست پرُ بود . 

وما خوشحال می شدیم . 

با خودم عهد کرده بودم هر وقت بزرگ شدم این کار پدرم را ادامه دهم در ذهن خودم مجسم می کردم اگر جنگ تمام شد حتما چیزهای بیش تری برای بچه ام بخرم . 

خلاصه بزرگ شدیم وبابا هم شدیم . 

جنگ هم تمام شد . ولی یک مشکل دیگه ای پیش آمد . 

از صبح تا شب سرکاریم والبته سرکار! و وقتی به خانه می آییم دستمان پَرهم نداردچه برسدبه پُر!

دیگه وقتی به خونه می رسیم بچه هامون خوابند وآرزوهای ما هم به خواب ! 

یه روز که سرکار بودم، بچه ام  تلفنی به من گفت : کی میای ؟بابا چرا اینقدر سرکار می ری ؟ اصلاچرا کار می کنی ؟و...

ومن شروع کردم به توجیه دیر آمدنم گفتمش :تا بتونم برای شما لباس وغذا واسباب بازی بخرم واز این جور حرفها  

جواب بچه ام مرا غافل گیر کرد. 

اون گفت : بابا من اینها را نمی خوام فقط زودبیا   

فسقلی به من فهماند که داشتن یه پدر بهتر از خوراکی واسباب بازیه !!

واقعا بعضی موقعها ما آدمها اشتباهات فاحشی انجام می دیم زندگی و آینده ی ما فرزندانمان هستند به جای صرف وقتمان پیش آنها به کار وپول جمع کردن مشغولیم واز تربیت آنها غافلیم  

هرچند وضعیت اقتصادی خراب است ولی عواطف بچه هایمان از خیلی چیزها مهم تراست . 

قابل توجه کسانی که می گویند ما حرف جدی بلد نیستیم بزنیم این هم یک نمونه

بهترین درودهایم نثار ؟

بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را میدانند و باز هم دوستم دارند

خانه چوبی من

نعره هیچ شیری خانه های چوبی را خراب نمی کند 

                                                       من از سکوت موریانه می ترسم!

غذای نذری نخورید

ای بابا دلمان خوش بود به غذاهای نذری ! 

بچه که بودیم هر جا غذای نذری می دادند قابلمه بدست وبا سرعت جت خودمان را به محل واقعه می رساندیم وبا روشهای مختلف از جمله ایجاد رعب و وحشت ویا با استفاده از زور ویاپارتی بازی  قابلمه ی به ارث رسیده از آبا و اجدادیمان را از غذای نذری پر می کردیم وتا چند روز اهل منزل از برکات غذای نذری متنعم می شدند .  

نمونه ای از غذای نذری   

البته قبلا مردم فقط برای تبرّک غذا می بردند لاکن با گذشت زمان وتاثیر گرانی ونوسانات طلا ودلار  نیت مردم عوض شد و علاوه بر تبرک ،سیر کردن شکم ،نیز بر اهداف بردن نذری اضافه شد! 

به همین دلیل چند ماهی است که طی کلاسهای فشرده تمام تجارب خود در زمینه جمع آوری نذری را به فرزند برومندم آموزش می دهم

(لازم به ذکر است در اطراف کلاس افراد خانواده نشسته اند و به صورت درس خارج از بیانات اینجانب بهره مند می شوند)

ولاکن مادر مرده دل به کار نمی دهد. واز جو دمکراسی حاکم بر منزل سو ء استفاده می نماید .  

مثلا دیشب موضوع کلاس ما در مورد ((تشخیص علت تجمع مردم ))بود  

که نامبرده می فرمایند:کلا ما نباید هر نذری ویا غذای مفتی را بخوریم  

با گفتن این جمله جو کلاس متشنج شد وهمهمه ای در منزل به راه افتاد.  

از آنجا که اینجانب طرفدار دموکراسی می باشم با تسلت ! کامل بر اعصاب خود؛دلیلی برای گفتن جمله اش خواستم .

نامبرده با نشان دادن خبر ذیل مشت محکمی بر دهانمان زد.  

آش‌ نذری400 نفر را به بیمارستان‌ فرستاد   

(با کلیک بر خبر فوق منبع نمایان می شود)  

ما ماندیم چه بگوییم؟  

اگر تصدیق کنیم کلاسمان تعطیل می شدو از گشنگی تلف می شویم واگر تکذیب کنیم باز هم ممکن است تلف شویم!  

من هنوز زنده ام!

آدم مونده چی بنویسه با توجه به برنامه ی جدید آموزشگاهها مجبوریم تا ساعت ۲و ده دقیقه بمونیم   

موندم در این که میگن طرحها در ایران دیر اجرا می شود لاکن اگر خوب دقت کنیم تمام طرحها شب تصویب می شود وصبح اجرا می گردد. 

برنامه کلاسی بچه های راهنمایی را چیدند تا ساعت ۲ و ده دقیقه !بدبختها نمی توانند دوام بیارن وقتی خوب دقت می کنم می بینم از ساعت ۱۲ وده دقیقه تا ۱۲و۴۰دقیقه زنگ تقریح گذاشتند می پرسم چرا ؟ اینطوریه ! می فرمایند ۲۰دقیقه برای نماز ظهر گذاشتیم !!!!!!!!!!! 

اینهمه خستگی وگشنگی ونماز؟!!!!!! 

واقعا دیگه نیازی به بودجه اسرائیل برای از بین بردن اسلام نیست !با بودجه اسلامی اسلام را داریم در ذهن بچه ها منفور می کنیم......

از خستگی دیگه حال نوشتن ندارم حتی جک ولطیفه یادم رفته ! 

امدم وبلاگم را آپ کنم که عزیزان بفهمند هنوز زنده ام وزیر بار این گرانی وکار کم نیاوردم وهنوز که هنوزه دارم با این تحریم مقدس می جنگم ومقاومتی مقدس دارم. .: 

زنم آمده داره غر می زنه برم ببینم چی می خواهد؟! 

فکر می کنه هرچی بلا نازل شده حتما ریشه در اینترنت داره!!!!! 

خلاصه من زنده ام نگران من وخانواده ام نباشید.ما تا آخرین نفس می جنگیم واگر مردیم بدانید که دیگر جان در بدن نمانده است !

اگر معلمها نمی نالیدند اجتماع ما هم نمی نالید

واقعا عجیبه ! 

در این زمانه ،همه می نالند از پیر وجوان گرفته تا کودک و.... 

همه یاد گرفته ایم که بنالیم و آه بکشیم  .

اما یاد نگرفته ایم که دردمان ،را درمان کنیم .یاد نگرفته ایم که؛ کمتر از درد بگویم وچیزهای خوب دیگر را ببینیم وبازگو کنیم .

گویا اساسا نوع دید ما به زندگی را تخریب کردند با تبلیغات وکار بر اذهانمان دیگر چشمهای ما چیزهای خوب را نمی بینند.  

با بازگشایی مدارس دوباره ناله ها شروع شد .معلمها می نالند واولیا ودانش آموزان بیشتر از معلمان باب شکوه و زاری را درپیش گرفتند.  

نمی دانم شاید حق با آنها باشد ولی فکر نمی کنم این مطالب که عنوان می کنند این قدر آزار دهنده باشند. 

آری ! شاید اگر معلمها نمی نالیدند اجتماع ما نمی نالید. 

نمونه: 

با حرفی که یکی از مسولین در مورد تک شیفت کردن دانش آموزان در تایم صبح وگفتن این جمله که ((این حق دانش آموزان است که درتایم صبح درس بخوانند اگر امام زمان ظهور کنند ما چه جوابشان را بدهیم ما نباید  شرمنده امام زمان بشویم! ))

قسمت اول حرف ایشان درست. ولی مایه گذاشتن از اولیاخدا به نظرم صحیح نیست. 

با این جملات چون در امور آموزشی  ضعیف هستیم وبرای اجرای این طرح به صورت ضربتی ،خیلی از مدارس دخترانه وپسرانه روستایی وشهر متلاشی شدند وخیلی از دختران روستایی ما که هرکدام یک خانواده را در آینده تربیت می کند دیگر نمی توانندبیش تر از دوران ابتدایی درس بخواند. 

کلاسهای ماشلوغ ومدارس گنجایش این مقداردانش آموزان را ندارد . 

راهروهای مدارس با دیوار گچی تبدیل به دخمه شده تا به عنوان کلاس درس استفاده شود کانکسها دوباره برگشتند و.....  

پولدارها ومسولین بچه های خود را به مدارس غیرانتفاعی ونمونه دولتی می فرستند وفقیران در دخمه ها درس می خوانند !

مدیران غیرانتفاعی پولدارتر می شوند! 

نگاه به آموزش وپرورش نگاه مادی شده و این نگاه مادی بر آینده تاثیر خواهد گذاشت. 

به نظر می اید مسولین جواب خرج ومخارج آموزش فرزندانمان را نمی توانند جواب بدهندنه جواب امام را! 

جواب دادن به امام زمان چقدر آسان است مسول گرامی من جواب امام را می دهم .لازم نیست شما نگران باشید

مردم می نالند اما دردها را درمان نمی کنند. نمی دانم چرا ؟ 

آیا ما هم مقصریم !!!؟؟؟؟؟؟؟ 

در درخواستهای خود از خدا دقت کنید!

ما نمی دانیم این بنی آدم چه مرگشه ؟ 

خیلی چیزها از خدا می  خواهد وکلی راز ونیاز می کنه ،شاید هم خیلی زحمت بکشد تا به مراد خودش برسد.  

اما خیلی عجیبه !  وقتی که به مراد خودش برسد پشیمان می گردد . 

بله

مثل همیشه یک مثال عرض می کنم : 

نمونه:دانش آموزان پیش دانشگاهی مدرسه خودمان  که با هزار بدبختی با کمک وتبصره وخواهش والتماس قبول می شوند ولی وقتی نتایج کنکور اعلام میشه جهت فرار از خدمت سربازی ،دوباره خواهش والتماس می کنند که ما را تجدید کنید! 

اگر نمونه قابل قبول نیست یک نمونه دیگه عرض می کنم  

نمونه : 

خودما که باکلی زحمت (البته زحمت ثبت نام وامتحان دادن ) در دانشگاه پیام نور اراک، ارشد قبول شدیم ولی حالا عین ..... پشیمونیم نمی دانیم برویم یا نرویم  

نه اون همه التماس به خدا نه به این دو دلی !!

کوهنورد


داستان درباره یک کوهنورد است که میخواست از بلندترین کوه ها بالا برود 

او پس از سالها آماده سازی ماجرا جویی خود را آغاز کرد 

ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود میخواست 

تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود 

شب شده بود و همه جای کوه تاریک تاریک بود 

و مرد هیچ جا را نمیدید 

همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود 

همانطور که از کوه بالا می رفت چند قدم مانده به قله کوهـ... 

پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت از کوه سقوط می کرد از کوه پرت شد 

در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش دید... احساس مکیده شدن توسط 

قوه جاذبه او را در خود گرفت... 

او همچنان سقوط میکرد و و در لحظات ترس عظیم تمامی لحظه های خوب و بد به یادش آمد 

اکنون فکر میکرد مرگ چقدر میتواند به او نزدیک باشد 

ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش محکم شد 

بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود. 

در این لحظه سکون برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد: 

" خدایـــــــــــا کمکم کن"
از من چ میخواهی؟
ای خدا نجاتم بده
واقعاً باور داری که می توانم نجاتت بدهم؟
البته که باور دارم 

اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است را پاره کن 

یک لحظه سکوت ... و مرد تصمیم گرفت؛ با تمام نیرو به طناب چسبید 

روز بعد گروه نجات می گویند که 

یک کوهنورد یخ زده را که مُرده پیدا کردند 

در حالیکه بدنش به یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود 

او فقط یک متر با زمین فاصله داشت

از مشهد برگشتیم

باسلام خدمت تمامی دوستان  

پس از چند روزی که عازم سفر مشهد بودیم دوباره به شهرمان برگشتیم  

کلی مسرورشدیم که بار دیگر به شهرمان برگشتیم 

با توجه به جان باختن ۷تن از همشهریان ما در جاده کمربندی خرم آباد قبل از سفرمان به مشهد تقریبا سفرحساسی بود وهمه نگران بودند تا ما سالم برگردیم . 

من و خانواده ام از همه کسانی که با ما تماس گرفتن چه به صورت مجازی یاتلفنی ویامسجی کمال تشکر راداریم .  

برای همه دعا کردیم انهایی که گفتند برای ما نمازبخوان  برایشان خواندیم و.... 

خلاصه برای یک سال شارژخواهیم بود. 

در آخر از میزبان خوبمان که با توجه به همه گناهانی که داریم اجازه دادند ما وارد حرمشان شویم  

تشکرو قدردانی می کنیم

السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا(ع)

 

دیده فرو بسته‎ام از خاکیان           تا نگرم جلوه افلاکیان

شاید از این پرده ندایى دهند                  یک نفَسم راه به جایى دهند

اى که بر این پرده خاطر فریب               دوخته‎اى دیده حسرت نصیب

آب بزن چشم هوسناک                را با نظر پاک ببین پاک را

آن که در این پرده گذر یافته است                چون سَحر از فیض نظر یافته است 


 

فردا صبح عازم زیارت امام رضا (ع) می باشم امید است جزو زوار امام رضا قرارگیریم ونایب الزیاره شما باشیم  

التماس دعا