شکسپیرمی فرماید

به نظرم بعضی وقتها بزرگ ترها هم در میان صحبت های خوبشون یه چرت وپرت کوچلو هم میگن شایدهم ما چرت وپرت می فهمیم  
نمونه همین کلام شکسپیرکه به نظرم بوی خودخواهی میده شاید هم .....

   ویلیام شکسپیر گفت:

 

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟


 

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم


 

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند


 

زندگی کوتاه است


 

پس به زندگی ات عشق بورز


 

خوشحال باش


 

و لبخند بزن


 

فقط برای خودت زندگی کن و


 

قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن


 

قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن


 

قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش


 

قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش


 

قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن


 

قبل از تنفر ؛ عشق بورز


 

زندگی این است

 

احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

عید وچند نکته

البته عید خیلی خوبه ولی چند نکته را باید مورد توجه قرار داد اینها نکات ریزی هستند که باید مد نظر قرار گیرند 

نکته ۱:مثلا توجه کردید که وقتی رفتی خونه کسی عید دیدنی اون هم میاد به نظرم  بهتره این دید وبازدیدها بصورت حذفی انجام گیرد 

نکته ۲:بعضی وسایل خیلی مهم میشن مثلا آیفون تصویری - پول خورده -  

نکته ۳:بچه ها هم خیلی مهم میشن البته بخاطر پولهاشون (پس به بچه ها توصیه می کنیم پولهاشون را نزد خودشان نگهدارند واز سرمایه گذاری پیش بزرگ ترها خودداری کنندچون ما چوبش را خوردیم)

نکته ۴:بعضی مهمانها حبیب خدا نیستند بلکه عذاب الهی هستند! مثل .... 

نکته ۵:بعضی ها هم می رن مسافرت طولانی این کار دو مزیت داره یکی که از شر عیددیدنی راحت میشن ودوما ما مجبور نیستیم به اونا سر بزنیم و وقت اضافه پیدا می کنیم تا برنامه های آبکی صدا وسیما راببینیم!  خدا پدرومادرشون را بیامرزه! 

نکته ۶:عید بهترین موقع نشان دادن وسایل و زیور آلات وغیره است پس ..... 

نکته ۷:

فلسفه وجودی استفاده از انگشت وسط

نشان دادن انگشت وسط برای همدیگر نشانه بدی است اما فلسفه وجودی آن یک چیز دیگه است بخونید متوجه میشید 

 

انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را باهم انجام دادند
که به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف،
به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.
بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند.
همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر
را رها می کنند.
از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت
وسط او را قطع کنند.
به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود
که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند،
انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت
به آنها بفهمانند که "من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت."

شعر جالبیه

تا که بودیم نبودیم کسی


                        کشت ما را غم بی هم نفسی


تا که خفتیم همه بیدار شدند

                                        تا که مردیم همگی یار شدند

قدر آن شیشه بدانید که هست

                                               نه در آن موقع که افتاد شکست! 

فرق زن خانه دار وشاغل

فرق بین زن خانه دار و زن شاغل

زن خانه دار صبح زود از خواب بیدار میشه و صبحانه را آماده می کنه

زن شاغل صبح زود از خواب بیدار میشه و بدون صبحانه از خونه بیرون می زنه

زن خانه دار بعداز صبحانه تا ساعت ده می خوابه

زن شاغل ساعت ده تازه صبحانه می خوره

زن خانه دار بعد از ساعت ده برای خرید مایحتاج مثل نون و شیر یارانه ای بیرون می زنه

زن شاغل از فروشگاه تعاونی شیر و ماست غیر یارانه ای می خره

زن خانه دار ساعت یک ناهارش آماده است همراه با سبزی خوردن یا سالاد کاهو

زن شاغل ناهار را در اداره صرف می کنه و بچه ها هم غذای چند روز مانده در یخچال را گرم میکنن و می خورن

زن خانه دار بعداز نهار یک استراحت مختصر می تواند بکند

زن شاغل اگر بخواد استراحتکی بعد از مراجعه به منزل بکند فردا را باید تخم مرغ به شوهر و بچه ها بده

زن خانه دار می تواند از برنامه های خوب تلویزیون بعد از نماز ظهر کانال سه استفاده کنه و کلی درس زندگی بگیره

زن شاغل نمازشو بزور میرسه بخونه

زن خانه دار وقتی شوهرش به خونه می رسه با چهره شاد و خندان و ترگل ور گل روبرو می شه

زن شاغل وقتی به خونه می رسه بوی عرق بدنش آپارتمان را بر  

می داره

زن خانه دار چون برنامه های آموزشی کانال سه را دیده می دونه وقتی شوهرش خونه میاد تا یک ساعت خسته است با او کمتر حرف می زنه و انتقاد اصلا نمی کنه

زن شاغل تا میرسه شروع میکنه بهانه جویی مگه کلفت استخدام کرده اید این ظرف ها چیه رو هم تلنبار شده

این اتاق ها چرا اینقدر ریخت و پاش است در یخچال چرا بازه و ........

زن خانه دار بچه ها را در آغوش خودش پرورش می ده بچه ها لذت مادر داشتن را می چشن

زن شاغل بچه هاش هر روز تو بغل یکیه یا مادر بزرگ یا مربی مهد

زن خانه دار سر شب خوابش نمی بره

زن شاغل سر شب صدای خور و پفش گوش فلک را کر می کنه

زن خانه دار هر وقت بخواهی زنگ می زنی که میهمون داری قر 

نمی زنه

زن شاغل یک ماه قبل باید هماهنگ بشه تا یک میهمونی بده  

 

تقدیر

در مقابل تقدیر خداوند همانند کودکی یک ساله باش که وقتی او را به هوا می اندازی ، می خندد ، چرا که اطمینان دارد او را خواهی گرفت .

حاجی فیروز

عجیب وغریب است مدتی است این فسقلی این طوری نگاهم نمی کرد ولی حالا بر وبر من را نگاه می کند ! نه بابا دختر نیست همین پسر ارشدم را می گویم هر وقت مرا رصد می کند حتما سوالی دارد پس به او می گویم :بنال  

می فرماید : ما همین که حرفی بزنیم میگی وارد سیاست شدی پس اعتصاب کلامی کردیم ! 

بفرما آزادی که باشد نیم وجبی اینطوری باید جواب بده می گویم : من به خاطر خودت می گم  

حالا چون نصف شب است وکسی هم بیدار نیست سوال سیاسی می خواهی بپرس ولی از خط قرمز رد نشو 

بلغور می کند:چشم پدر سوال اینجاست چرا کارهای ما برعکس همه دنیا است ؟ 

می فرماییم : درست صحبت بکن بفهمیم  یا با یه مثال توضیح بده

می بلغورد:   مثلا کریسمس بابا نوئل به همه کادو می دهداما حاجی فیروز ما با اینکه حاجی هم هست گدایی می کند چرا؟ 

بفرما آزادی بلغوری به این می گویند صاحب مرده یک راست زد کل میراث مملکت را ریخت به هم  فکر کنم دوباره بدون اجازه رفته توی اینترنت با استفاده از فیلتر شکن وامثالهم وارد سایت های بیگانه شده

دادمان هوا می رود: پسر جون تو مریضی ؟ 

میگوید : مگه سوال بدی کردم ؟ بیا نمونه عکس را داشته باش ! 

می فرمایم: په نه په سوال فلسفی در حد تیم ملی کردی ؟ طنطل جان !( طنطل : موجودی خیالی ترسناک ونفهم ) اگه سوال سیاسی می کردی بهتر بود تو عملیات انتحاری برعلیه فرهنگمان انجام دادی تازه مدرک هم جمع کردی برای بیگانگان واجانب که به ریش ما بخندند؟!!! 

خلاصه باکلی ترفند ونصیحت وکتک به بچه فهماندیم کاری که حاجی فیروز انجام می دهد گدایی نیست و نوعی ترویج کمک به هم نوع است

آلبرت انیشتن

همه ی افراد با استعداد هستند، اما اگر شما یک ماهی را بر اساس تواناییش در بالا رفتن از درخت بسنجید، آن ماهی تمام عمرش را بر این باور خواهد گذارند که یک بی دست و پای احمق است.

درسی از میمون ها

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت
مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد
متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش
را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت
و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه
خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را
بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش
تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد
چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر
درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش
را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین
انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت 
و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

هدایت کنیم تا جایی که

  ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم  

                                        

                                         می‌توانیم هدایت کنیم.  

 

(اسکات پک)

بررسی دعاها

 عصر جمعه است ومردم غالبا بیکارند ما هم همچنین به همین خاطر چند نوع دعا را مورد بررسی قراردادیم:

اینم دعای بعضیا یا شایدم نفرین بعضی ها

معلم :خدایا تعداد زایمانها را زیاد کن وگرنه با این وضعیت مدرسه ای باقی نمی مونه

دولت :خدایا اجاق ها را کور کن چون تحمل بار این همه جمعیت را نداریم (استغفرالله کمبودیارانه)

مریض ها :خدایا همه مریضهای صعب الاعلاج را شفا بده

پزشک : خدایا تعداد بیمار ها را زیاد کن

مشتری :خدایا قدرت خرید ما را زیاد کن

کاسب : خدایا پول و پله زیاد به مردم بده تا مشتری های ما زیاد بشه 

کارمند :نه دعا می کنه و نه نفرین چون سر برج حقوقشو چه کار کرده باشه و نکرده باشه می گیره

دعا های دیگه هم هست مثل دعای مرده شور مثلا !  

دعای ملا و .....

احترام به مرد فقیر

در اوزاکای ژاپن ، شیرینی سرای بسیار مشهوری بود، شهرت آن به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که می پخت .

مشتری های بسیار ثروتمندی به این مغازه می آمدند ، چون قیمت شیرینی ها بسیار گران بود.

صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش آمد مشتری ها به این طرف نمی آمد ، مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.

یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد ، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد.

صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می کرد ، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می کرد. وقتی مشتری فقیر رفت ، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمی شوید ، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید؟

صاحب مغازه در پاسخ گفت : مرد فقیر همه پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.

شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.

زن ذلیلی

نمی دانم چرا همه می گویند فلانی از موقعی که زن گرفته از اجتماع بریده با هیچ کس رابطه ندارد وغبره  ولی برعکس فلان آقا اینطور نیست ومانند قبل به زندگی ادامه می دهدواختلالی در زندگیش پیدا نشده

مگه یک زن چگونه می تواند شخصیت یک مرد را دگرگون سازد واو را از دوستان و آشنایان جدا سازد  

به نظر فدوی  اگه شخصیت یک مرد درست شکل گرفته زن زیاد بر شخصیت او تاثیر نمی گذارد! 

ولی اگر از لحاظ شخصیتی ضعیف باشد وقدرت تصمیم گیری نداشته باشد زن غالبا برای وی نقش شوهر را بازی می کند و...... 

خوب این اولین خرت وپرت مغزم بود که روی وبلاگ نوشتم بقیه را بعدا اگه تونستم  

می نویسم فعلا بای ...........................................

سنگی کوچک یادآور

 گاه پرندگان آنقدر سرگرم دانه چیدن می شوند

که پرواز را فراموش و آسمان را از یاد می برند

گاهی پرتاب سنگی کوچک یاد آور پرواز و آسمان است . . .

موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن

موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن

۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند

۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند  . . .

جبران خلیل جبران

به من دلیری ده


تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم تغییر دهم...




آرامش ده


تا بپذیرم هر آنچه را که نمی توان تغییر دهم




الهی مرا بینش ده


تا تفاوت این دو را بدانم...




ومرا فهم ده


تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند...


(جبران خلیل جبران)

ببخش خدای من

ببخش خدا که اینقدردرگیر رنگها شدیم و نقاش  

 

فراموشمان شد...ببخش.. 

چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی

 

 

 

 

ابلح  سر به زیر انداخته نوچ نوچ می فرمایند آهی بلغور فرموده یک چندتا بد وبیراه می فرمایند وسپس به خود حمله می کند . 

بله شرح حال فرزند برومندم را می فرمایم نه خیر شکست عشقی وازدواجی نمی باشد لاکن شکست انتخاباتی است بدبخت مادر مرده بدجوری از نامزد محبوبش طرفداری می فرمود انگار ما در انتخابات شرکت کردیم وتا این اندازه باآن نامزد معلوم الحال آشنا بوده از جانش سرمایه گذاشته بود  

نشریه فکستنیش که به وبلاگ معروف می باشد را وقف این کار کرده عکس انواع موجودات با نامزدش را چاپانده ودر نشریه منعکس فرموده انواع دروغها را به دیگران بسته واز زبان آنها برای نامزدمحبوبش صحبت کرده   

همه را تخریب فرموده وحتی عملیات انتحاری کرده درب منزلمان را سوزانده که چه ؟ که مثلا طرفداران نامزد مقابل یورش برده در عتیقه مارا سوزاندن که چه ؟ که ذلیل نمایی کند برای نامزد محبوبش رای جمع کند!!!!!!!!

بفرما آدم انگشت به دهن می ماند چه بفرماید!

اما واما مردم طبق یک رسم دیرینه تمام کازه کوزه ها را ریختند به هم  

فرزند معلوم الحام فکر کرد مردم فکر ندارند ویا تجربه انتخاباتی ندارند واز این روشهای عهد دقیانوس خبر ندارند 

بله وصدها بله نامزد محبوبش اواخر جدول گیر فرمود وبالانیامد حالا فرزند برومندم تمام مطالب را از وبلاگش پاک فرمود ودرب منزلمان را دارد رنگ می کند ودر این فکره که چطوری آبروی نداشتش را دوباره باز گرداند 

البته از  زبان ما هم نمی تواند خلاص شود

زاهد وچهار جواب کوبنده


    زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود.
دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟