تولدت مبارک فرزندم

امروز روز تولد فرزند ارشدم است فرزندی که شش ساله آن را داریم واز عمرمان برای بزرگ کردنش مایه می گذاریم . نمی دانیم عمرمان را تلف کریم یا نه ؟

درست که نگاه می کنم به نظرم بچه ام زیاد بزرگ نشده ولی عکسهابرخلاف نظرم چیزهایی  

می گویند که مرا انگشت به دهان می گذارند. 

گاهی فکر می کنم دنیا ارزش بزرگ کردن را ندارد  ولی گاهی بازهم برعکس فکر می کنم .  

امشب یک جشن کوچکی در منزل حقیر از محل اعتبارات حوادث غیرمترقبه برپاشده (البته بدون آلات لهو ولعب ومشروبات الکلی نعوذباالله و...) 

 

بزرگ ترین خلاف این جشن نوشیدن نوشابه بود که بخاطرقند آن و...از لحاظ بهداشت مورد تایید نمی باشد.

ما که به دلمان مانده که یک جشن تولد برایمان بگیرند !  

می گویند هرچیزی که خدا در این دنیا به ما نداده است آن دنیا به ما می دهد!  

یعنی خدا الان باید برای من ۳۳تا جشن تولدبگیره!  

نه اینکه ما تحفه ایم! 

(این جمله اخیر را مادربچه ها فرمودند نامرد بدتر از هر ویروس اینترنتی عمل می کند تمام مطالب را بدون نگاه کردن می خواندمانده ام اسمش را چی بگذارم) 

خلاصه کلام اینکه در این ۶سال چه زجرها که نکشیده ایم وچه خون دلها که نخورده ایم ونهضت ادامه دارد.  

از تمام خنده های بچه ام عکس گرفتم وفیلم ضبط کردم همشون یک دی وی دی نمی شوند! 

چه قدر کم خندیده این بچه . 

ولی با همین مقدار، زندگی ما را شادکرده .   

امایکی از زجرها  در این روزگار مدرن :

چشمان مبارکتان روز بد نبیند هر وقت کامپیوتر را روشن می کنم دوتا وروجک به طرف آن حمله ور می شوند. بطوری که هکرها هم به اندازه این دوتا به من ضرر نزدند.  

نمونه ای از حمله ی  سایبری فرزندکوچکم (البته  به صورت حمله ی سخت افزاری  )  

 

 

 

 

با همه ی مشکلات به راهمان ادامه می دهیم 

تولدت مبارک فرزندم     

حقیقت اینکه ما بلد نیستیم از این تصاویر اختراع کنیم با تشکر از دوست عزیزم که این تصویر را برای ماساختن وفرستادند  

غذای نذری نخورید

ای بابا دلمان خوش بود به غذاهای نذری ! 

بچه که بودیم هر جا غذای نذری می دادند قابلمه بدست وبا سرعت جت خودمان را به محل واقعه می رساندیم وبا روشهای مختلف از جمله ایجاد رعب و وحشت ویا با استفاده از زور ویاپارتی بازی  قابلمه ی به ارث رسیده از آبا و اجدادیمان را از غذای نذری پر می کردیم وتا چند روز اهل منزل از برکات غذای نذری متنعم می شدند .  

نمونه ای از غذای نذری   

البته قبلا مردم فقط برای تبرّک غذا می بردند لاکن با گذشت زمان وتاثیر گرانی ونوسانات طلا ودلار  نیت مردم عوض شد و علاوه بر تبرک ،سیر کردن شکم ،نیز بر اهداف بردن نذری اضافه شد! 

به همین دلیل چند ماهی است که طی کلاسهای فشرده تمام تجارب خود در زمینه جمع آوری نذری را به فرزند برومندم آموزش می دهم

(لازم به ذکر است در اطراف کلاس افراد خانواده نشسته اند و به صورت درس خارج از بیانات اینجانب بهره مند می شوند)

ولاکن مادر مرده دل به کار نمی دهد. واز جو دمکراسی حاکم بر منزل سو ء استفاده می نماید .  

مثلا دیشب موضوع کلاس ما در مورد ((تشخیص علت تجمع مردم ))بود  

که نامبرده می فرمایند:کلا ما نباید هر نذری ویا غذای مفتی را بخوریم  

با گفتن این جمله جو کلاس متشنج شد وهمهمه ای در منزل به راه افتاد.  

از آنجا که اینجانب طرفدار دموکراسی می باشم با تسلت ! کامل بر اعصاب خود؛دلیلی برای گفتن جمله اش خواستم .

نامبرده با نشان دادن خبر ذیل مشت محکمی بر دهانمان زد.  

آش‌ نذری400 نفر را به بیمارستان‌ فرستاد   

(با کلیک بر خبر فوق منبع نمایان می شود)  

ما ماندیم چه بگوییم؟  

اگر تصدیق کنیم کلاسمان تعطیل می شدو از گشنگی تلف می شویم واگر تکذیب کنیم باز هم ممکن است تلف شویم!  

کارت ویژه یا کارت تبعیض؟

بله وصدها بله وصدها بلا 

چرا عاقل کند کاری که بارد آرد پشیمانی ؟ 

عاقل دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شود .و.................. 

بله این ضرب المثلها واشعار  همانند ماشینهایی که به دور فلکه دور می زدنند درذهنم می چرخیدند تا اینکه به بانک ملی شهرم رسیدم .در آنجا حقوق ویارانه ام واریز می شود وبه همین خاطر اعتبار داریم وضامن مردم میشویم به همین دلیل  همیشه حسابمان بسته می شود. 

شماره ای از دستگاه جدید الخلقه که چند ماهی است برای این بانک نصب شده گرفتم وروبروی باجه نشستم شماره ی من ۲۹۶بود و آخرین شماره که خوانده شد ۱۹۸بود !!! 

نگران نبودم چون این شماره ها علکی هستند. به اطراف نگاه کردم همه ی چهره ها عصبانی بودندگویا باهمه کس وهمه چیز دعوا دارند به پیرزنی که بیرون بانک قلیان می کشید نگاه می کردم که چگونه به تابلو شماره ها نگاه می کرداو را می شناسم بیچاره سوادنداشت ولی ازبس فضول است به تابلو نگاه می کند 

به طرف رئیس بانک که تازه از آبدارخانه بیرون امده بود رفتم پس از سلام گفتم که حسابم بخاطر عقب افتادن قسطهای یکی ازمضمونین من بسته شده چرا قبل از اینکه حساب راببندید خبر ندادید؟این را ولش . چرا حالا که قسط ها را داده حسابم را باز نمی کنید؟یک ماه است که حسابم بسته شده!!! 

 خنده ای کرد وبا خنده اش به من فهماند که من احمقی بیش نیستم. راست هم می گفت حرف زدن از قانون آن هم اینجا؟!!!! از ابله بودن خودم خجالت کشیدم .

جناب رئیس فرمودند که :اولا خودت باید حواست به ضمانتت باشه دوما درسته که  قسطها را داده ولی کارمزد را پرداخت نکرده !

باور بفرمایید وقتی از میزان کارمزدمطلع شدم خنده ام گرفت .میزان کارمزد۲۵تومان بود که حسابم به خاطر آن بسته شده بود. 

گفتم خودم پرداخت می کنم .فیش گرفتم ودوباره نشستم . 

شماره ها رسیده بود به ۲۱۰  

برای اینکه وقتمان هدر نرود وچیزی هم به فرزندمان آموخته باشیم بااو در مورد تبعیض صحبت می کردم وبه او می گفتم که الحمدولله یواش یواش تبعیض ها دارند کم می شود خصوصا با آمدن تکنولوژی ؟ ودستگاه نوبت دهی را برایش مثال زدم که چگونه مردم بدون تبعیض سر نوبت خود کارشان را انجام می دهند. فرزندم که تحت افکار اینترنت و... قرار گرفته بود طبق معمول مخالف صحبت های من بود.

القصه

کارمندان هر وقت عشقشان می کشید شاسی را فشارمی دادند وشماره ای عوض می شد سه تا باجه بودند دوتا برای مردم ویک باجه ای هم فقط مخصوص پولدارها وافراد آشنا وخویشاوندان

نزدیک ساعت یک وربع بود که شماره رسیدبه ۲۹۰ 

قلبم می تپید و خدا خدامی کردم این پنج نفر نباشند .تاکارمان زودتر تمام شود وفرزندم متوجه عملکرد باجه سومی نشود .

ناگهان دستگاه گفت :۵۱ 

همه سنکوب شدند سکوت مرگباری بر بانک حاکم شد حتی صدای قل قل قلیان پیرزن هم قطع شد با آن بی سوادیش فهمیده بود که شماره به عقب برگشته است .  

صدای جیرجیرکی که تازه جیرجیر می کرداز بین رفت !

همه نگاه کردیم .فکر کردیم کارمندان دارند شوخی می کنند ویا دستگاه خراب شده بود . 

ولی نه خیر ! یک خانم خوش تیپ که تازه از راه رسیده بود وبه دستگاه شماره زن  دست زده بود به طرف باجه آمد وکار بانکیش را انجام داد و فورا رفت .  

بارفتن او شماره ها به حالت اولیه برگشت! 

همه با هم به طرف باجه مورد نظر رفتیم وسوال کردیم این دیگه چی بود؟

مسول باجه فرمودند :ایشان کارت ویژه دارند  

گفتیم یعنی چه ؟ 

فرمودند :   ایشان چند حساب داردند وپولهاشون زیاده برای اینکه معطل نشوند کارت ویژه برایشان صادرشده . 

پیرزن گفت :کشک !!!  و قلیانش بیش تر از گذشته شروع به قل قل کردن کرد. 

فرزندمان با حالت پیروزمندانه گفت :

واقعا باید ما برویم کشکمان رابسابیم مگر نمی گویند فقیر و غنی در حکومت اسلامی برابرند ؟  

مگر نه اینکه نباید تبعیض حاکم باشد ؟ 

چقدر همین بانکها به خاطر ۱۰تومان به پای ما می افتند ؟ 

اما وقتی پولها را گرفتند باید ما به پایشان بیفتیم ؟

ما از صبح بخاطر واریز۲۵تومان تا ساعت ۱ونیم معطل بودیم ولی ایشان ..........  

آخرش هم نفهمیدم این کارت ویژه است یا کارت تبعیض؟

مغزم هنگ کرد . 

به طرف پیرزن رفتم تا چندپُک قلیان بزنم دیدیم بساطش را جمع کرده وراهی خانه شده بود .  

به گمانم او هم رفت تا کارت ویژه ای برای خود مهیا کند!

عید فطر شهر ما به روایت تصویر

  عید فطر ورسومات عید دیدنی  به روایت تصویر 

 بعد از نماز عید غالباٌ بعضی از مردم سر قبور رفته  وبعداز آن به عید دیدنی هم می روند .

 

ابتدا برای اینکه آدم بتواند از عید نهایت استفاده راببرد باید وارد یک دسته قوی بشود 

بعداز ورود به دسته قوی عیددیدنی خانه به خانه وغالباٌاز همسایه ها آغاز می شود . 

قانون اول عید دیدنی :همه آشنا هستند وما روز عید می توانیم وارد هر خانه ای بشویم . 

قانون دوم : همه با هم آشتی هستند حتی اونهایی که پدر ما را کشتند. 

فلذا همانطور که می بینید همه به هم سلام می کنند.

 

 

 عضویت در گروه شرط سنی ندارد.

 

 روبوسی و آشتی کنان از قوانین عید است. حتی اگر چند ساعت شخص موردنظررادیده باشید

 

  

بعد از روبوسی حمله ضربتی ودسته جمعی به خانه افراد آغاز می شود .

  

نحوه هجوم به سفره عید 

  

قانون : عیادت از بیماران و بزرگان محل در اولویت اول قرار دارند 

 

 

 

عکس  گرفتن با پیران وبزرگان نیز اخیرا رایج شده  

 

 

 

 

  

خوردن چای وقهوه از رسومات عیددیدنی است که پدر آدم را در می آورد  

(به اندازه یک سال چای وقهوه خوردیم بخدا)

 

  

قانون : همه باید خنده برلب داشته باشند (حتی اگر سفره اش خالی بشه)

 نمونه نادر میزبان، که با روی باز وخنده کنان از میهمانان پذیرایی می کند. 

  

بعضی ها هم روز عید از منزل متواری می شوند وفرار را برقرار ترجیح می هند . 

(دوتن از فراریان روز عید)

  

نمونه سفره متواریان قبل از آمدن ماکه البته ازخجالتشان در آمدیم تا بار دیگر از این کلکها نزنند! 

 

 

 نمونه یک گروه قوی وضربتی که هیچ سفره ای در شهر ما از دست آنها در امان نیست

 

 

قانون : به بچه های کوچک در عید فطر پول به عنوان عیدی داده می شود با توجه به تورم اخیر

این قانون منسوخ شد وما نتوانستیم از این نمونه نادر عکسی بگیریم

 قوانین دیگری هم وجود دارد که بعدا به سمع ونظر شما می رسانیم .

فعلا باید برم عید دیدنی!

پدران و مادران فراموش نمی کنند

امروز قبرستان بودم پنج شنبه اخر ماه رمضان مردم شهر ما خصوصا آنهایی که کسی را از دست دادند به قبرستان شهر می روند . 

من هم رفتم .مادر یکی از دوستانم دیروز پس از چندماه درگیری با بیماری دارفانی را وداع گفت . 

امروز بچه هایش کلی اشک ریختند . 

ماهم گریه کردیم .به خاطر اینکه زن بسیار خوش اخلاقی بود وبخاطر اینکه بچه هایش کلی زحمت کشیدند تا مادرشان زنده بماند اما خداوند چیز دیگری خواست. 

هنگامی که در قبرستان قدم می زدم  نکته ای متوجه شدم برام خیلی جالب بود . 

قبرهایی لوکس وتمیز که حتی یک نفر هم برای خواندن فاتحه برایشا ن نیامده بود . 

در مقابل برخی از قبرهای کهنه و فرسوده بودند که هر کدام پیرزنی بر سر آنها گریه وزاری می کرد . 

فکر تان هم به این نکته نمی رسد لابد فکر کردید می خواهم بگویم که آنها پولدارند واینها فقیر واز این حرفها... 

نه خیر  

آن قبرهای تازه وبرخی لوکس قبر پیر زن وپیرمردها بود که اکثرا پدر ومادر همشهریان مابودند که گویا فراموش شدند . 

اما آن پیرزنهایی که بر سرقبر ناله می کردند فرزندان خود را از دست داده بودند خیلی از آنها شاید بیست سال پیش از دنیا رفتند اما این مادران  پیر آنها را فراموش نکرده بودند . این صحنه ها من را متاثر کرد و دعا کردم خدایا جان مارا قبل از فرزندانمان بگیر!  

 

آری به فرزندم نگاه کردم ویواش گفتم :عدنان تو من را فراموش می کنی ؟ 

عدنان گویا فهمید وتبسمی کرد ولی من معنای تبسمش را نفهمیدم !  


(لطفا زور نزنید این عکس را از اینترنت گیر اوردم مربوط به من وبچه ام وشهرم نیست) 


 استاد گرامی آقای میاحی عرب لطف فرمودند مطلب تکمیلی در قسمت نظرات گذاشتند .حیف آمد آن را در ادامه نوشته ام نگذارم  

قالَ الله: وَقَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعبُدُوا اِلَّا اِیّاهُ وَبِالوَلِدَینِ اِحسَاناً اِمَّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ

اَلکِبَرَاَحَدُ هُما اَوکِلاهُمافَلا تَقُل لَّهُما اُفٍّ وَلَا تََنهَرهُما وَقُل لَّهُما قَولاًکَریماً

خداوند می فرماید: وخدای تو حکم فرموده که جزاوهیچ کس
رانپرستیدودرباره ی پدرومادرنیکویی کنید وچنانکه هردو یا یکی از
آنهاپیروسالخورده شوند که موجب رنج وزحمت شماباشند زنهار کلمه ای که
رنجیده خاطر شوند مگوییدوکمترین آزاربه آنها مرسانید وبا ایشان به اکرام
واحترام سخن گویید. (آیه ی 23 سوره ی اسراء)

آدما مثل عکس هستند

آدما مثل عکس هستن ؛
                         زیادی که بزرگشون کنی ،
                                                 کیفیتشون میاد پایین .
  

جمله بالا را که مشاهده می فرمایید فرزند ارشدم آورده ،گذاشته جلوی انظار عائله ،آن هم بر سر سفره افطار،که ابوی گرام لطف فرموده آن را در ۱۰خط توضیح دهید . 

(فسقلی ما را یاد مکتب خانه زمان کودکیمان انداخت که معلم مربوطه یک سوال نیم خطی می فرمودند ،می گفتند در ۱۰۰سطر توضیح دهید وخودشان به خواب می رفتند) 

ماهم  که از طرفی براثر صیام معده مان روده  شده واز طرفی چون راه مغز از معده می گذرد مغزمان غذارسانی نشده ،قدری تامل فرمودیم وبادی به گلو انداختیم تا وقت کشی کنیم وزمان افطار فرارسد و من حیث المجموع در  جمع خانواده ضایع نشویم . 

فرمودیم : فرزندعزیز تو می دانی که ما هر چه می گوییم می شود سیاسی  !

جواب دادند:تا حدودی  حالا چه ربطی دارد به جمله بالا ؟جواب را بلد نیستی ؟ 

(آدم بی سواد می خواهد از جو آزادی بیان حاکم بر منزل سوء استفاده کند ولی ما شیطان تر از اوهستیم)

با لبخند مزخرفی در حالی که سر می جنباندیم فرمودیم : ربط دارد قبل از اینکه وارد بحث شویم باید قول بدی که به کسی از آنچه با تو تکلم می کنم چیزی نگویی . 

فرمودند :سمعا وطاعتا .

گفیتم :دیدی در بعضی از مجالس که بعضی از اشخاص در   زمینه ای اطلاعاتی دارند وقتی وارد مجلسی می شوند خیلی بیش  از اندازه به آنها احترام می گذارندوآنها جوگیر شده ودر همه مسائل از جمله سیاست واقتصاد وامثالهم نظر قطعی می هند هرچند که به احتمال زیاد در غلطند ؟ 

فرمودند :دیدم مثل آقای .......( نام محمد مرغ فروش را نقطه چین زدیم  تا غیبت نشود)

 بله فرزندم اگر ما بیش از اندازه به این شخص بها نمی دادیم وفقط به اندازه ارزش واقعی آن احترام می گذاشتیم این طور نمی شد؟ که وی در مورد وسایل سنگین و امورات فرمانداروکنترل جمعیت  و...نظر بدهد.

(فرزند ارشدم مات ومبهوت نظاره گر لبانم است بدطوری زدیم تودهنش فکر کرد ما نمی فهمیم خواست در جمع اهالی منزل ترور شخصیتی بکند ما را )  

سپس ما افزودیم : بعضی وقتها ما علاوه بر آن به بعضی چیزها وبعضی اشخاص بیش از اندازه تقدس می دهیم که این کار دیگر بدتر از اولی است . 

آنقدر مقدس می شود که اگر اشتباهی بکند ما نمی توانیم بگوییم اشتباه کرده . چون تمام کارهایی که انجام دادیم باستناد حرف او بوده . پس ناگزیریم اشتباه بزرگ تری انجام دهیم و آن دفاع از اشتباه است.(در این موقع ما ایستاده بودیم وتمام خانواده مار اتماشا می کردند خیلی خوشمان آمدو...)

فرزندمان می گوید : ممکن است مثالی بفرمایید؟! 

اینجانب گفتیم : پدر سوخته فکر کردی ما ابلهیم ؟! می خواهی دودمانم را به باد بدهی نتوانستی مرا ترورشخصیتی کنی می خواهی ترور جسمی بکنی ؟مثالش بخوره توسرت تو چرا از آزادی بیان سوءاستفاده  می  کنی ؟  

کل خانواده بلاجبار حرف مرا تصدیق کردند

بله وما عصبانی شدیم البته عصبانیت مصلحتی !وگرنه معلوم نبود چه بلایی بر سرما بیاید. و جوگیر شدیم در مورد چند قضیه دیگر هم چند فرضیه ونظریه صادر نمودیم .در اینجا بود که مثال عینی گیرش آمد.!!!!

اذان گفت وما افطار کردیم . وفرزند ابلهمان همانند آمریکا نتوانست غلطی بکند. 

آیا همه انسانها اشرف مخلوقاتند ؟

واضح ومبرهن است که خدای ایزدمنان انسان را کامل خلق فرمودند وآنرا اشرف مخلوقات قرار دادند (حالا نمی دانیم این مطلب شامل ذکور واناث می شود یافقط ذکور؟) 

لاکن این موجود کامل ،یک سری ضعف هایی در وجود مبارکش است که گاهاً آن را اسفل مخلوقات می کند می فرمایید ما غلط می فرماییم ؟نه خیر ! حضار محترم !ما طبق معمول بنابر ادله محکم وملموس ثابت می نماییم. 

نمونه بارز همین دیشب بود که بهمراه فرزند ارشدم در حال تماشای فیلم های کاملاً تولید وطنی بودم که توفیق اجباری بود تا پای این برنامه ها بنشینیم ! بله اجباری. 

چون در این هوای گرم ونبود امکانات رفاهی از زیر کولر نمی توان تکان خورد ثانیا از آن آنتنهای بشقابی هم نداریم تا لااقل آنطرف دنیا برویم ببینم چه خبره ؟  

جهت تنویر اذهان عموم نمونه آنتن بشقابی یاهمان دیش  را به نمایش می گذاریم امیدواریم مفسده ای برآن مترتب نباشد. 

القصه قبل از واردشدن به سیاست عرض کنم که :مشغول تماشای سریال چمدان بودیم که از این خانه به آن خانه می رفت که یهو صدای هسرمکرمه محترمه را شنیدم که از داخل پستوی منزل که در این زمان حال خوانده می شود بلند شد! وکلی حالمان را به هم زد.

البته به همراه صدای مغفرله چند عدد آژیرهم در کرده بودند. 

من بایک جنایه*به این جانب وفرزند ارشدم با گرز به جانب دیگر به دنبال دزد دویدیم . پس از کلی گشتن من به فرزندارشدم فرمودم فکر کنم نوبت ما شده که چمدان گمشده در منزلمان بیاید . 

وفرزندم با یک نگاه عاقل اندر سفیه به اینجانب فرمودند : بابا اون فقط یک فیلمه ! 

خلاصه به منزل برگشتیم تمام خانواده ام امده بودند نزدزن معظم بنده و می خندیدند  

بله حضار گرامی دزدی در کار نبودوما متاسفانه یک فرصت قهرمان شدن را از دست دادیم بله  چیزی که زنم برای آن آژیر کشیده یک فروند جیرجیرک بوده !!!   

مانند نمونه ذیل: 

بله دیشب خواب به  چشمان ما  مهمان نیامد چون تمام شب به دنبال این مخلوق خداوند یعنی جیرجیرک خان بودیم وتا صبح با دمپایی از این اتاق به آن اتاق به دنبال نامبرده می جهیدیم  

یک جیرجیرک نیم بندانگشتی اشرف مخلوقات را سر کار گذاشته بود .بفرمائید این هم یک دلیل . 

دلایل دیگر را شما بفرمایید.


 *(جنایه :چوبی که عربها برای پذیرایی از دزد به طول حداقل 3متراز  چوب گردو یا ارزن تهیه می شود وسرآن را با یک تیکه اهن مزین می کننددر منزل نگهداری می کنندوجزو اسباب واثاثیه منزل محسوب می شودعربی که جنایه نداشته باشد مردمحسوب نمی شود)

پت ومت الگوبشوند

امشب کارتون عدنان فرزند ارشدم عوض شده بود وبه جای کارتونهای آدم فضایی وکشته کشتار کارتون پت و مت را گذاشتیم وهم اکنون ۲۰ بار است که آن را نظاره می کنیم وکلی حال می کنیم البته بادیدن کارتون .آنها  به نظرمی رسداز دیدن ما هم خوشحالند.  

در حین نگاه کردن به پت ومت وقهقه زدن چند نکته باعث شد که من به حال پت ومت حسودیم بشه  

لابد مغزهایتان شروع به زدن علامت سوال کرده و دنبال جواب هستید عجله نکنید در سهایی از این کارتون یادگرفتم که حتی پت ومت هم ذهنشان به آنها خطور نمی کند.

اگه خوب دقت فرموده باشید آن دو مرداندیشمند هر کدام کاری ویاپیشنهادی بدهند طرف دیگر بدون هیچ سوال وجوابی قبول می کند وبا او همکار می کند وکار انجام می شود  

اگر خدایی نکرده کار انجام شده با شکست مواجه می شد نه دعوایی صورت می گرفت ونه جنجالی به پا می شد وآنهاباهم دیگربه راهکار بعدی فکر می کردند وهمین یک نکته بسیار ریزی است  

بله آنها خسته نمی شوند وبه کار خود ادامه می دهندوبه دنبال راهکارجدید می روند تا به نتیجه برسند  

آنها مشکلات خود را حل می کردند وهم باعث مشغول شدن فرزندان ما وحتی مامی شوند  

واقعااگر درکشور ما پت ومت الگو بودند ما بیشتر وبهتر پیشرفت نمی کردیم؟!!!!!!!! 

میشه با 10تومان نزدیک به صد نفر را بازداشت کرد

واضح ومبرهن است که با دیدن تیتر بالا  قیافه مبارکتان مانندنمونه مقابل شود  

ولاکن اگر اندکی درنگ فرمایید می فهمید ومی آموزید که با کمترین بودجه می توانید خلاف کنید ودشمنانتان را زندانی کنید واما حکایتی واقعی : 

دیشب من وفرزند ارشدم برای خرید سی دی یابه قول فرهنگستان زبان فارسی لوح فشرده به مغازه اطراف رهسپار شدیم . 

در راه جمع کثیری از جوانان برومند وطنی را مشاهده کردیم که همانند گنجشکان مهاجر که بر درختان می نشینند بر جدول کنار جاده  لمیده بودند. 

متوجه شدم که انها غریبه هستند وبه زبان لری صحبت می کنند جمعیت زیاذ وساکت اما خشمگین آنها مرا کنجکاو کرد ولی چیزی به آنها نگفتم وبا فرزندم به مغازه رفتم سی دی از نوع مجاز تهیه نموده وبازگشتم وقتی به جمعیت جوانان رسیدم دیدم که پاسگاه محل سر صحنه است تعجبم دو برابر شد!!!!!!

مردی که داخل یک وانت بار بود موردتهاجم جوانان واقع می شد و بادخالت دیگران .مسئله موقتا حل می شد. 

بعد از بررسی وکاوش قضیه را فهمیدم اما قضیه این بودکه : 

فرد داخل وانت بار  پیمانکار بود که او هم لر زبان بود وبه این جوانان بیکار وجویای نان زنگ زده ،که بیایید واین جا کار کنید آنها هم مسافت زیادی را طی کردند تا به شهرما رسیدندوقتی این جوانان به شهر ما رسیدند نامبرده ضمن گفتن ما کار نداریم .برگردید. موجبات خشم آنهارا فراهم نمودو وقتی اوضاع قراشمیش شد با تلفن زدن به پاسگاه محل  می گوید که تلفن همراه من را دزدیدند ومزاحم من شدند   

از آنجا  جوانانی که آمده بودند به نظر من اهل خلاف نبودند وخیلی هم خام تشریف داشتند در دام پیمانکار گیر کردند .  

دو نفر برای اینکه پیمانکار فرار نکند سواروانت باراو شده وروانه پاسگاه شدند وبقیه خواستند دنبال آنها بروند که من همانند زورو وارد صحنه شدم و گفتم که همگی به پاسگاه نروید چون همه بازداشت خواهید شد آخه من تجربش را دارم  .

یکی از بچه های محل به آنها گفت : برگردید چون همچین اتفاقی برای ما افتاد وبا 10تومان ناقابل مارا زندانی کردند .

اما از آنجا که شور جوانی عقل را از بین می برد آنها به ما توجهی نکردند وفقط عده ی کمی روانه منزلشان شدند ومابقی راهی پاسگاه شدند. 

حالا فهمیدید برادران وخواهران گرامی یا نه ؟ 

به نظرشما اشکال کارکجاست؟ 

 

هی نوشته: چرا یک هم زبان در شهر غریب سر هم زبان خود کلاه می گذارد. 

بابا نوشت: بروبابا با این سوالاتتتتتت.

اگه انتخابات نداشتیم چی می شد؟

 امروز طبق معمول فرزندم را در معیت خودبه  گردش درسطح  شهر بردم . درحال گشت وگذار وجفتک پرانی بودیم که ای بابا طبق معمول دچار ترافیک شدیدالحنی شدیم اولش بگم که شهر ما توسط یک جاده آسفالته به دو نیم تقسیم شده وجالب اینکه ماشینهای غول پیکر ونیمه غول پیکر از وسط شهرمان می گذرند  وبه همین خاطر همیشه ترافیک داریم البته ما کمربند نداریم به همین خاطر همیشه شلوارمان را با دستمان می گیریم واز جاده رد می شویم وبرای خرید از اون ور شهر باید یک نفرشهید بشه تا بتونیم یک کیلو پیاز بخریم!( این دیگه خیلی واضحه که لافه ولی نزدیک به واقعیته)   

حالا چرا در این وضعیت ما بیرون رفتیم؟  

جواب :چون ما کارمندیم و در مناطق بد آب وهوا یی قرارداریم 25درصد به حقوقمان اضافه شد البته قبل از انتخابات ! 

به همین خاطر با 25درصد حقوق دریافتی ،من وفرزند برومندم به بازار رفتیم .مادر عدنان را هم باخود نبردیم (اگه می خواستیم با خودمان بیاریم باید افزایش حقوق 300درصد باشدفلذا به بهانه نان گرفتن زدیم بیرون ) 

چشمتان روز بد نبیند قیمتهای اجناس 250در صد افزایش پیدا کرده بودند فکر کنم مسول چاپ احکام یه دونه صفر ناقابل را جا انداخته بود چون وضیعت حقوق با بازار هم خوانی نداشت. این را هم فرزند ابلهمان هم فهمید!

فلذا باخریدن یک یخمک و ربع کیلو تخمه لیمویی به یاد یکی از دوستان ! به خانه برگشتیم  

به سراغ اینترنت رفتم چشمتان دوباره روز بد نبینه ! 

انتخابات تموم شده و وزیران بخشنامه را دستکاری کرده بودند وبا اضافه کردن کلماتی بلانسبت علکی 25درصدافزایش حقوق  ما را لغو کرده بر باد دادند (مدرک عکس زیر از بخشنامه  این که دیگه لاف نیست) 

حالا سوال : اگر انتخابات نبود ما می توانستیم یخمک بخریم وبچه مان را شاد کنیم؟!!!!!!!!! 

نتیجه  : انتخابات خیلی خوبه اما قبل  ازپایان آن

حاجی فیروز

عجیب وغریب است مدتی است این فسقلی این طوری نگاهم نمی کرد ولی حالا بر وبر من را نگاه می کند ! نه بابا دختر نیست همین پسر ارشدم را می گویم هر وقت مرا رصد می کند حتما سوالی دارد پس به او می گویم :بنال  

می فرماید : ما همین که حرفی بزنیم میگی وارد سیاست شدی پس اعتصاب کلامی کردیم ! 

بفرما آزادی که باشد نیم وجبی اینطوری باید جواب بده می گویم : من به خاطر خودت می گم  

حالا چون نصف شب است وکسی هم بیدار نیست سوال سیاسی می خواهی بپرس ولی از خط قرمز رد نشو 

بلغور می کند:چشم پدر سوال اینجاست چرا کارهای ما برعکس همه دنیا است ؟ 

می فرماییم : درست صحبت بکن بفهمیم  یا با یه مثال توضیح بده

می بلغورد:   مثلا کریسمس بابا نوئل به همه کادو می دهداما حاجی فیروز ما با اینکه حاجی هم هست گدایی می کند چرا؟ 

بفرما آزادی بلغوری به این می گویند صاحب مرده یک راست زد کل میراث مملکت را ریخت به هم  فکر کنم دوباره بدون اجازه رفته توی اینترنت با استفاده از فیلتر شکن وامثالهم وارد سایت های بیگانه شده

دادمان هوا می رود: پسر جون تو مریضی ؟ 

میگوید : مگه سوال بدی کردم ؟ بیا نمونه عکس را داشته باش ! 

می فرمایم: په نه په سوال فلسفی در حد تیم ملی کردی ؟ طنطل جان !( طنطل : موجودی خیالی ترسناک ونفهم ) اگه سوال سیاسی می کردی بهتر بود تو عملیات انتحاری برعلیه فرهنگمان انجام دادی تازه مدرک هم جمع کردی برای بیگانگان واجانب که به ریش ما بخندند؟!!! 

خلاصه باکلی ترفند ونصیحت وکتک به بچه فهماندیم کاری که حاجی فیروز انجام می دهد گدایی نیست و نوعی ترویج کمک به هم نوع است

چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی

 

 

 

 

ابلح  سر به زیر انداخته نوچ نوچ می فرمایند آهی بلغور فرموده یک چندتا بد وبیراه می فرمایند وسپس به خود حمله می کند . 

بله شرح حال فرزند برومندم را می فرمایم نه خیر شکست عشقی وازدواجی نمی باشد لاکن شکست انتخاباتی است بدبخت مادر مرده بدجوری از نامزد محبوبش طرفداری می فرمود انگار ما در انتخابات شرکت کردیم وتا این اندازه باآن نامزد معلوم الحال آشنا بوده از جانش سرمایه گذاشته بود  

نشریه فکستنیش که به وبلاگ معروف می باشد را وقف این کار کرده عکس انواع موجودات با نامزدش را چاپانده ودر نشریه منعکس فرموده انواع دروغها را به دیگران بسته واز زبان آنها برای نامزدمحبوبش صحبت کرده   

همه را تخریب فرموده وحتی عملیات انتحاری کرده درب منزلمان را سوزانده که چه ؟ که مثلا طرفداران نامزد مقابل یورش برده در عتیقه مارا سوزاندن که چه ؟ که ذلیل نمایی کند برای نامزد محبوبش رای جمع کند!!!!!!!!

بفرما آدم انگشت به دهن می ماند چه بفرماید!

اما واما مردم طبق یک رسم دیرینه تمام کازه کوزه ها را ریختند به هم  

فرزند معلوم الحام فکر کرد مردم فکر ندارند ویا تجربه انتخاباتی ندارند واز این روشهای عهد دقیانوس خبر ندارند 

بله وصدها بله نامزد محبوبش اواخر جدول گیر فرمود وبالانیامد حالا فرزند برومندم تمام مطالب را از وبلاگش پاک فرمود ودرب منزلمان را دارد رنگ می کند ودر این فکره که چطوری آبروی نداشتش را دوباره باز گرداند 

البته از  زبان ما هم نمی تواند خلاص شود

چرا دمکراسی در خانه ی ما حاکم نیست؟!!!!!!


 عجب طرگاعه ای (طرگاعه :زمین لرزه حدود۱۲ریشتری بهمراه رعد وبرق می باشدکه کمک های مردمی شامل آن نمی شود) هستند این وروجک های امروزی نه می توان سرشان کلاه گذاشت ونه می شود کلاه برداشت نمونه اش همین جغله خودمان یک پسر ۱۰ کیلویی با۷۰سانت قد که زبانش یک وجب ونیم است واز دمکراسی حاکم بر اهل منزل سوء استفاده می کندوآدم را مجبور می کند نعوذبالله دیکتاتور شود!نمونه:  

دست به کمر زده عینهو کاراگاه پوارو از من باز جویی می فرماید .چه می فرماید ؟ بلغور می کند:پول یارانه ام را چه کردی ؟ (یارانه مواجبی  است که از حاکمان وقت به رعیت بخشیده می شود تادوبرابر آن را بابت مالیات به حاکمان باز گردانند ) 

می گویم :بچه جان مگه نمی دانی سیستم مملکت عوض شده ؟باکله مارکش سری می جنباند !

می گویم :مگر نمی دانی قیمت ها بابت تحریم وامثال ذالک چند برابر شده ؟باز هم پدرسوخته سر می جنباند!

می گویم : مگر پول یارانه ات چقدره ؟مگه بیش تر از ۵۰تومانه ؟ بازهم سر می جنباند! 

می گویم :مگرهر روز برایت یک جعبه سک سک ۱۰۰۰تومانی نمی خرم؟ که در ماه می شود ۳۰تومان ؟باز هم کله را بحالت تایید بالاپایین می کند! 

می گویم :مگر هر روز بابت عصرانه ۱۰۰۰تومان شیر گاوتازه وبیسکویت نمی خرم که در یک ماه می شود ۳۰ تومان ؟این بار هم کله تکان می خورد! 

می گویم :تاحالاپول یارانه ات تمام شد۱۰تومان هم به من بدهکاری درسته یانه ؟ یکی از ابروهایش را بالابرده و می گوید:پس حق اولاد که درفیش حقوقی ات (فیش حقوقی =برگه ای همانند منوی غذا می باشد که در یک طرف آن مقدار حق العمل کاری ودر طرف دیگر مقدار پولی که به دیگران بابت مالیات وامثالهم پرداخت می شود که غالبا مساوی هم هستند گفته می شود)نوشته شده را  چه کار می کنی ؟ 

لااله الاالله بزنم توی دهن هر چی دموکراسی گرا را داغون کنم  

لحن خود راعوض می کنم ومیگم :بچه جون مگه حق اولاد چقدره ؟۲۰تومان هم نمیشه یه اسباب بازی برات بخرم باید پول دوماه حق اولاد را خرج کنم  

بلغور می فرمایند:سوءمدیریت کشور بر خانوادها تاثیر گذاشته  

می فرماییم :منظور؟ 

می بلغورند:اگر مدیریت خوبی داشته باشید زمام امور از دستتان در نمی آمد!همین پولها را بدید من ببین چگونه حسابهای بانکی را پرمی کنم وحتی به صندوق ذخیره ارزی که هم اکنون توسط مسولین غبارروبی شده را پر می کنم  

از کوره در می رویم تفی به دستمان می زنیم و در جلوی انظار عمومی می خوابانیم پس گردن مبارکش پدر سوخته همین که مجال بدهیم مسائل را سیاسی می کند بعد می گوید دموکراسی حاکم نیست وچرا در خانوادها حالت اجرا به خود نمی گیرد؟

 

 

احترام به دیگران شارژیه یا دائمیه

 

در حال مطالعه وتفحص در احوال قبوض برق وتلفن بودم که فرزند ارشدم دهن گشادش را طبق معمول باز کرد و سوالی بلغور کرد 

واین سوال باعث مباحثه جنجالی فی مابین من و فرزندم شدکه در ذیل طی یک مقاله به صورت خلاصه آوره ایم شاید به درد آیندگان وحضار بخورد 

سوال کرد: پدر گرامی وگرانقدر احترام به دیگران مثل موبایل اعتباریه یا موبایل دائمی  

فرمودیم :سوال را بازکن  بفهمیم که گفته اند نصف الجواب فی فهم السوال(نصف جواب در فهمیدن سوال است کی گفته ما نمی دانیم) 

بلغورفرمود:منظور اینکه احترام به دیگران وحقوق آنها مثل موبایل شما اعتباریه وباید شارژش کرد یا دائمیه وقطع نمیشه ؟!!!!!!!!!!! 

جل الخالق عجب سوال به روزی فرمود این فسقلی .  

ما گفتیم : بچه جان سوالت سبقه یا رنگ سیاسی که ندارد؟اگر دارد ما وارد سیاست نمیشیم  

بلغور فرمود:نه کاملا علمی واجتماعیه! 

فرمودیم : فسقلی جان این که جوابش مشخصه از زمان پدرمان آدم تا حالا احترام به دیگران وحقوق آنها دائمیه این که جای شک ندارد. 

دهنش را باز می کند می گوید:من نظر دیگری دارم  

می گویم : از آن جایی که در کشورما دموکراسی حاکمه نظرت را می شنوم 

می گوید:احترام ما نسبت به بزرگان ومدیران وامثالهم دائمیه ولی احترام آنها به ما اعتباریه ! 

جل الخالق خدایا به ما رحم کن فکر کنم این قمرهای فضایی واینترنت مغز مبارکش را شستن گذاشتن خشک بشه چشمانم از حدقه می زند بیرون کمی هم گیج می شویم ولاکن حوصله به خرج می دهیم چون به دموکراسی وآزادی بیان معتقدیم  

می گویم :با یک مثال توضیح بده ؟ 

زیر لب میگه مگه سوال امتحانیه و ادامه می ده:نمونه همین نامزدهای انتخاباتی که چند ساله معلوم نیست کجا بودند در ایران بسر می بردند یا با پول بیت المال در سرزمین اجانب مشغول به چه کارهایی بودند واز احترام و رای ما استفاده کرده و بجای نشستن در مجلس و احترام به حقوق ما در همایش ها ونمایشها نشسته بودندقبل از شروع انتخابات پیداشون شده ودر همه مجالس وعروسی ها ومراسم ختم حضور فعال دارند وبه ما احترام می گذارند 

نمونه اش دیروز که به خاطر خشک شدن رود کارون بعلت عدم حضور آقایان در مجلس آب منزلمان قطع شده بود . یکی  از آنها آفتابه را برام پر کرد نمی دونم از کجا فهمید آفتابه آب ندارد؟  

وکلی این روزها احترام به ما می ذارن ودوباره ما به آنها اعتماد می کنیم واحترام می گذاریم و... 

اینجاست که من عصبانی میشم و داد می زنم : بچه خفه شو این ها را کی بهت گفته کمی هم در صحبت کردنت دقت کن می خوای دودمان ما را به باد بدهی اصلا بگو مشقات را نوشتی بلند شو مشقات رابنویس وبا تیپ پا (تیپ پا = همان لگد قدیمی است ولی با کمی احترام همراه است وفازش بیشتره)بیرونش می کنم  

مقاله در همین جا به علت سیاسی شدن ومسائل قبل از انتخابات تمام شد  

والسلام 

ابوعدنان 

کی ۱۸سالم میشه

 

 

نشسته بر و بر منو نگاه می کنه من هم در حالی که سوالات کارشناسی ارشد عهد بوق را مطالعه می کردم زیر چشمی رصدش می کنم  

نه بابا توی پارک نیستم توی منزل شخصی بر روی قالیچه طرح دار نشستم فرزندارشدم منو به جای تلویزیون نگام می کنه  

بهش می گم: چی شده ؟  

میگه : یعنی میشه ؟ 

میگم : نه بزه میش نیست ! 

میگه :نه واقعا میشه ؟! 

میگم :چی میشه ؟ 

میگه میشه من هم ۱۸سالم بشه ؟ مشکلم حل بشه ؟ 

جل الخالق یهو مثل اتشفشان از کوره در می رم و دستم را باز می کنم ویه سیلی می خوابونم توی گوشش  

میگم :ببین ماهواره همسایه از پشت دیوار روی تو تاثیر گذاشته می خوای فیلمهای ناجور ببینی ؟ 

در حالی که گوشش را گرفته میگه :نه بابا می خوام ۱۸ساله بشم که بتونم رای بدم مشکلات مملکت حل بشه ! 

ای بابا تاز ه فهمیدم بدبخت تحت تاثیر تلویزیون وطنی قرار گرفته نه ماهوارهای اجانب !!!!!!!!!