انشا

بنابرفرمایش یکی از دوستان که فرمودند(( خاطرات مدرسه را بنویس جالب است )) 

ما نیز از پیشنهاد ایشان استقبال کرده منبعد سر فرصت خاطرات را در این قسمت جای می دهیم 

امروز بچه ها امتحان انشاونگارش داشتند. از آنجا که حوزه بزرگسالان نیز به مدرسمان محول شده شاهد اوج آموزش در مملکت اسلامیمان هستیم! 

خاطره اول را از آنها می گو یم . 

دوموضوع  انشا یکی شرح حال گنجشکی که در باران وطوفان گیر کرده را بنویسید  

ودومین موضوع یک خاطره شیرین از زندگی خود تعریف کنید. 

یکی از این بنده خداها در مورد پرنده چنین نوشته بود: 

گنجشک بیچاره در باران گیر افتاده بود او آن طرف لانه ای داشت که دو تا بچه در آن بودند .پرنده بال بال می زد وبه فکر بچه هایش بود او می خواست سریعتر به خانه برسد تا به آنها شیر بدهد!!!!!!!! 

پدرشان هم در خانه نبود ولانه شان تاریک است!!! ...........................

 

موضوع خاطره شیرین را به صورت عکس در ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب ...

چندتا لطیفه ارسالی

یکی از دوستان خوبم چند تا لطیفه فرستاده گذاشتم تو ادامه مطلب خواهشا برای اینکه ضایع نشه بلند بخندید

ادامه مطلب ...

ازبوسه خود شرمنده ام

آمدم بگویم از بوسه ای که بر گونه فرزندم ،درآن جمع زدم ،شرمنده ام!!!!!  

(عیالم می فرماید بنویس پشیمانم نه شرمنده. نمی دانم کدامیک درست تراست)

هواسمان باشد در جمع بر گونه فرزند خود بوسه نزنیم . 

امروز در کلینیک دندان پزشکی بچه ام شیرین کاری می کرد ومن مرتب برگونه اش بوسه می زدم 

درگوشه ای دیگرکودکی توجه ام را به خود جلب کرد که گونه اش را با دست خود می خواراند. 

بعد از چند دقیقه متوجه شدم که آن کودک پدر ندارد . 

او بوسه های مرا نگاه می کرد . 

خواستم بگویم هواسمان باشد در جمعی که بچه است . بچه خود را نبوسیم .شاید در آن جمع یتیمی باشد که در حسرت بوسه ای باشد. 

امروز اشتباه من ا ین بودکه نابجا بوسه ای برفرزندخود زدم. 

 شما دیگر این اشتباه را تکرار نکنید!! 

معلم عزیز روزت مبارک

بازهم روزمعلم شد!!!! عجب روزیه؟  

روزی که ما معلمان یک روز در عمرمان خوشحال می شویم .البته هرچنداین  خوشحالی با خرج خودمان است . 

مثلا فرزندمان برای مازیرپیراهنی تایلندی ، وعیال محترمه نیز پیراهنی از جنس پارچه اعلای چینی وفرزندحقیروکوچکمان که یک سال واندی سن دارند جورابی از جنس پلاستیک اعلای هندی به عنوان کادوی روز معلم برای ما گرفته اند . 

ما که با خرید جنس خارجی مخالف بودیم دندان بر زبان گذاشته تا کام آنها تلخ نگردد.ولی در اندیشه خود معذب بودیم! 

مخلص کلام اینکه ما خوشحال شدیم که خانواده واطرافیان به فکر این حقیر هستند. اما این خوشحالی دو،سه ساعتی دوام نیاورد چونکه  اهل منزل کلهم اجمعین ویک صدا مطالبه پول کادوها را کردند واز آنجا که اواسط برج می باشد وخزانه خالیست ،درگیری شدیدالحنی درگرفت . 

حتی آن طفل صغیر نیز لب به سخن گشود ومعترضانه فرمودند این چه وضعشه ؟!!  (چقدرشاخدار)

بله عزیزان این حقیر در این فکربود که اگر منِ معلم درست تعلیم می دادم ومدیریت آموزشگاه ها را در سطح کلان از ابتدا به دست می گرفتم وکاربه کاردان سپرده شده بودالان وضع ایران اینطور نبود وما مجبور نبودیم از چین وتایلند و...جنس به قیمت گزاف واردکنیم . 

اگردرست تربیت کرده بودیم الان سوداگری در ایران نبود و........  

اگردرست تربیت کرده بودیم الان در منزل شورش ودرگیری نبود.

مخلص کلام آقاجان  ماروز معلم رانمی خواهیم! باید به کی بگیم ؟ 

البته اگر ماه معلم بشود ماشاید در گفته خودمان تجدید نظری خواهیم کرد.  

خواستیم نوشته طنزی بنویسیم ببین چی شد ؟!!شدیم مثل این مداحهای خودمان که معلوم نیست دارن روضه می خوانند یا مولودی ؟  

خلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 

 

روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک معلم گرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی   

روزت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک معلم گرامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

دوستت دارم مادرم

هرچند خواستم جمله ای در مورد مادر بنویسم که در شان او باشد نتوانستم بیابم . 

فقط یک جمله صادقانه به تو می گویم مادر من: 

توتنهاکسی هستی که صادقانه دوستش دارم .  

 

گاهی کارهایی می کنیم که بخندیم وتونارحت نمی شی تا ما خوشحال باشیم .

گاهی توگرسنه می مانی تا ما سیر باشیم  .

گاهی لباس نو نخریدی تا ما لباس نوبرتن کنیم. 

گاهی نخوابیدی تا ما بخوابیم .

گاهی ماگریه کردیم وتو گریه ها کردی. 

ما بزرگ شدیم وقد کشیدیم  وقدتو کوچکتر!  

گاهی مریض می شدیم وتو پرستار بودی در حالی که حالت ازحال ما وخیم تر بود . 

دستانت را روی هم مگذار .

بهشت در زیر پای تو چه اندک است مادر من!  

فکر کنم خداوند چیز باارزش تر ازبهشت نداشت که زیر پای تو بگذارد!  

 

توضیح؛عکس فوق متعلق به مادرمان نمی باشد .هر چند او یک مادر است.

نیاز به پیست موتور سواری داریم

به نظر این حقیر گاها بزرگ ترها حرف زور می زنند .مثلا همین که می گویند جوانان آدمهایی هستندکه تابع احساسات خودمی باشند وبه هیچ چیزی نمی اندیشند . 

این  حقیر در این نوشته برآن است تا ثابت کند گاهی حق با نوجوانان وجوانان ماست. لاکن ما بزرگترها حق آنها را سلب کرده ایم .  

این حقیر موافق ایجاد ناامنی بوسیله تک چرخ زدن موتور سواران نمی باشد لاکن مخالف سرکوب استعداد جوانان هستم . 

شاید تعجب کنید که بگویم تک چرخ زدن نوعی استعداد است !ولیکن باور کنید استعداد است ولاغیر. مثلا اینجانب عمراً  بتواند موتور براند چه برسد به تک چرخ زدن!!!!!

چندی است  جوانان شهر ما ،دست به یک ابتکار جالب زدند وآن اینکه در آخر شهر در بلوار کندرو ،عصر هرجمعه با انواع موتور دور هم جمع می شوند وشروع به تک چرخ زدن وحرکات نمایشی می کنند . 

این کار آنها مزایای ذیل را دارد. 

1- ایجاد شورونشاط برای عابرین  

2- بالابردن فشارخون قشر کم درآمد که به علت ضعف تغذیه فشارشان افتاده است .

3- نمایش انواع موتورسیکلت از عهد دقیانوس تا حال که با انواع سوخت کارمی کنند. 

4- ایجاد اشتغال برای بیکاران (سرکارگذاشتن بیکاران تا مزاحم دولت مردان نشوند) 

5- عدم ایجادمزاحمت در خیابانها 

6-وچند نقطه....

با این همه ذهن این حقیر حکم می کند که جوانان فقط احساس نیستند.

این همایش موتوری کاملا مردمی و بدون استفاده از فیس بوک وامثالهم برگزار می گردد.  

البته گاها با ورود نیروی انتظامی موتور سواران فرار را برقرار ترجیح می هند .واین همایش متوقف می شود.

حال بجای سرکوب این استعداد،بهتراست مسولین آن را در مسیر صحیح هدایت کنند .مثلا با استفاده از یک زمین 1000متری یک پیست موتور سواری خلق کنند تا جوانان بجای ویراژ در خیابانها واماکن عمومی از این پیست ها استفاده کنند. 

(نقشه وطرح به طور مجانی از طرف موتورسواران تضمین می گردد) 

نکته :کاندیداتورها می توانند احداث پیست موتور سواری  را به عنوان شعار انتخاباتی استفاده کنند.(البته با ذکرمنبع)

به تصاویر ذیل کمی نگاه کنیم البته با دقت وبی زمینه ی ذهنی !