برایم دعا کن

برایم دعا کن ! اجابتش مهم نیست ! نیاز من آرامشی است که بدانم تو به یاد منی . . .

سخت ترین امتحان فیزیک


استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند :
 
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
 
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد.
 
اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند :
 
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید :
محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
 
حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد
 
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
 
این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم
 
پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه
 
دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم
 
هوای کوپه مثل حمام زونا داغه
 
دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم
 
پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی  نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی
 
دانشجو به آرامی می گوید :
میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم و اگر قطار مملو از آفریقائیهای شهوت ران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم.

اینجوری دیگه ندیده بودیم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حکایت پیرزن ومعماراصفهانی

در زمانهای گذشته، روزی معماری (احتمالاً استاد علی اکبر اصفهانی) مشغول ساختمان قسمتهایی از مسجد شاه اصفهان بود. در این وقت پیرزنی که از حمام عازم منزلش بود به جلوی مسجد رسید. سر و صدای کارگردان و منظرۀ منارۀ مسجد توجهش را به آن سمت جلب کرد. همان جا ایستاد و مشغول تماشای فعالیت کارگران و مناره شد و بعد به تصور اینکه مناره کج است جلو رفت و از کارگران پرسید:

- معار مسجد کیه ننه؟

کارگران، عاقل مردی را به او نشان دادند. پیرزن پیش رفت و گفت:

- شما معمار این مسجد هستید؟

معمار که مرد نسبتاً مسنی بود در جواب پیرزن گفت:

- بله مادر، چطور مگه؟

پیرزن گفت: می ترسم ناراحت شوی و بدت بیاید.

معمار گفت: نه ننه جان بفرمایید.

پیرزن گفت: به نظر من این مناره یک کمی کج است!

معمار نگاهی به مناره انداخت و با خوشرویی گفت:

- حق با شماست کجه!

بعد دست پیرزن را گرفت و او را تا نزدیک سکویی برد و گفت:

- شما بفرمایید اینجا بنشینید تا من بروم و مناره را راست کنم!

معمار پس از نشانیدن پیرزن روی سکو به مناره نزدیک شد و از پله های آن بالا رفت و در بالای مناره خودش را به پیرزن نشان داد و سپس پایین آمد و در سمت راست مناره ایستاد و دستها را روی بدنۀ برج گذارد و در مقابل چشمان متعجب کارگران به برج فشار آورد و لحظه ای بعد پیش پیرزن آمده و پرسید:

- چطور شد ننه؟

پیرزن نگاهی به مناره کرد و گفت: نه ننه هنوز کجه!

معمار این بار به سمت چپ مناره رفت و با دو دست به پایۀ برج فشار آورد و در حالی که از این کار خسته به نظر می رسید پیش پیرزن آمد و گفت:

- ننه جان، مثل اینکه حالا دیگه راست شده باشد!

پیرزن نگاهی به برج انداخت و گفت: - یه خورده بهتر شد ولی هنوز راست راست نشده است!

معمار بدون اظهار ناراحتی برای بار سوم به طرف برج رفت و از جهت دیگر به برج فشار آورد و پس از این عمل از پله های برج بالا رفت و با دست حرکاتی در بالای برج انجام داده و تیشه اش را چند بار به این طرف و آن طرف زد و پایین آمد و در حالی که کاملاً خسته نشان می داد، خطاب به پیرزن گفت:

- ننه این دفعه دیگه خوب شد؟

پیرزن نگاه بی فروغ خودش را از بالا تا پایین برج انداخت و گفت:

- آها، حالا دیگه خوب شد معمار، خدا خیرت بده، دستت درد نکنه!

و بعد بلند شد و رفت. کارگران ساختمانی که آنجا ایستاده بودند و با حیرت و تعجب بسیار به حرکات معمار می نگریستند و به سخنان پیرزن گوش می دادند، یک باره دور معمار را گرفتند و از او پرسیدند:

- معمار این کارها چی بود که کردی؟! مگر حرف یک پیرزن چه ارزشی دارد که این همه به خودت زحمت دادی؟! ولش می کردی می رفت. تو هم بیکاری معمار؟

معمار در حالی که لبخندی بر لب داشت، همۀ حرفهای کارگران را گوش داد و بعد سرش را چند بار تکان داد و گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم... این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!


(منبع: اصفهانی های شوخ و حاضر جواب به تحقیق حسین نوربخش)

آب نوشیدن در مواقع مختلف




با زمانبندی صحیح آب خوردن اثر آن را در بدن خود بالا ببرید

دو لیوان آب -- بعد از بیداری -- کمک می کند به فعال کردن ارگان های داخلی
یک لیوان آب -- 30 دقیقه قبل از غذا -- هضم راحت غذا
یک لیوان آب -- قبل از گرفتن حمام -- کمک می کند به کاهش فشار خون
یک لیوان آب -- قبل از خواب -- به منظور جلوگیری از سکته مغزی یا حمله قلبی

کارت ویژه یا کارت تبعیض؟

بله وصدها بله وصدها بلا 

چرا عاقل کند کاری که بارد آرد پشیمانی ؟ 

عاقل دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شود .و.................. 

بله این ضرب المثلها واشعار  همانند ماشینهایی که به دور فلکه دور می زدنند درذهنم می چرخیدند تا اینکه به بانک ملی شهرم رسیدم .در آنجا حقوق ویارانه ام واریز می شود وبه همین خاطر اعتبار داریم وضامن مردم میشویم به همین دلیل  همیشه حسابمان بسته می شود. 

شماره ای از دستگاه جدید الخلقه که چند ماهی است برای این بانک نصب شده گرفتم وروبروی باجه نشستم شماره ی من ۲۹۶بود و آخرین شماره که خوانده شد ۱۹۸بود !!! 

نگران نبودم چون این شماره ها علکی هستند. به اطراف نگاه کردم همه ی چهره ها عصبانی بودندگویا باهمه کس وهمه چیز دعوا دارند به پیرزنی که بیرون بانک قلیان می کشید نگاه می کردم که چگونه به تابلو شماره ها نگاه می کرداو را می شناسم بیچاره سوادنداشت ولی ازبس فضول است به تابلو نگاه می کند 

به طرف رئیس بانک که تازه از آبدارخانه بیرون امده بود رفتم پس از سلام گفتم که حسابم بخاطر عقب افتادن قسطهای یکی ازمضمونین من بسته شده چرا قبل از اینکه حساب راببندید خبر ندادید؟این را ولش . چرا حالا که قسط ها را داده حسابم را باز نمی کنید؟یک ماه است که حسابم بسته شده!!! 

 خنده ای کرد وبا خنده اش به من فهماند که من احمقی بیش نیستم. راست هم می گفت حرف زدن از قانون آن هم اینجا؟!!!! از ابله بودن خودم خجالت کشیدم .

جناب رئیس فرمودند که :اولا خودت باید حواست به ضمانتت باشه دوما درسته که  قسطها را داده ولی کارمزد را پرداخت نکرده !

باور بفرمایید وقتی از میزان کارمزدمطلع شدم خنده ام گرفت .میزان کارمزد۲۵تومان بود که حسابم به خاطر آن بسته شده بود. 

گفتم خودم پرداخت می کنم .فیش گرفتم ودوباره نشستم . 

شماره ها رسیده بود به ۲۱۰  

برای اینکه وقتمان هدر نرود وچیزی هم به فرزندمان آموخته باشیم بااو در مورد تبعیض صحبت می کردم وبه او می گفتم که الحمدولله یواش یواش تبعیض ها دارند کم می شود خصوصا با آمدن تکنولوژی ؟ ودستگاه نوبت دهی را برایش مثال زدم که چگونه مردم بدون تبعیض سر نوبت خود کارشان را انجام می دهند. فرزندم که تحت افکار اینترنت و... قرار گرفته بود طبق معمول مخالف صحبت های من بود.

القصه

کارمندان هر وقت عشقشان می کشید شاسی را فشارمی دادند وشماره ای عوض می شد سه تا باجه بودند دوتا برای مردم ویک باجه ای هم فقط مخصوص پولدارها وافراد آشنا وخویشاوندان

نزدیک ساعت یک وربع بود که شماره رسیدبه ۲۹۰ 

قلبم می تپید و خدا خدامی کردم این پنج نفر نباشند .تاکارمان زودتر تمام شود وفرزندم متوجه عملکرد باجه سومی نشود .

ناگهان دستگاه گفت :۵۱ 

همه سنکوب شدند سکوت مرگباری بر بانک حاکم شد حتی صدای قل قل قلیان پیرزن هم قطع شد با آن بی سوادیش فهمیده بود که شماره به عقب برگشته است .  

صدای جیرجیرکی که تازه جیرجیر می کرداز بین رفت !

همه نگاه کردیم .فکر کردیم کارمندان دارند شوخی می کنند ویا دستگاه خراب شده بود . 

ولی نه خیر ! یک خانم خوش تیپ که تازه از راه رسیده بود وبه دستگاه شماره زن  دست زده بود به طرف باجه آمد وکار بانکیش را انجام داد و فورا رفت .  

بارفتن او شماره ها به حالت اولیه برگشت! 

همه با هم به طرف باجه مورد نظر رفتیم وسوال کردیم این دیگه چی بود؟

مسول باجه فرمودند :ایشان کارت ویژه دارند  

گفتیم یعنی چه ؟ 

فرمودند :   ایشان چند حساب داردند وپولهاشون زیاده برای اینکه معطل نشوند کارت ویژه برایشان صادرشده . 

پیرزن گفت :کشک !!!  و قلیانش بیش تر از گذشته شروع به قل قل کردن کرد. 

فرزندمان با حالت پیروزمندانه گفت :

واقعا باید ما برویم کشکمان رابسابیم مگر نمی گویند فقیر و غنی در حکومت اسلامی برابرند ؟  

مگر نه اینکه نباید تبعیض حاکم باشد ؟ 

چقدر همین بانکها به خاطر ۱۰تومان به پای ما می افتند ؟ 

اما وقتی پولها را گرفتند باید ما به پایشان بیفتیم ؟

ما از صبح بخاطر واریز۲۵تومان تا ساعت ۱ونیم معطل بودیم ولی ایشان ..........  

آخرش هم نفهمیدم این کارت ویژه است یا کارت تبعیض؟

مغزم هنگ کرد . 

به طرف پیرزن رفتم تا چندپُک قلیان بزنم دیدیم بساطش را جمع کرده وراهی خانه شده بود .  

به گمانم او هم رفت تا کارت ویژه ای برای خود مهیا کند!

پیغامی قبل از ورود به ویندوز

با استفاده ازاین ترفند می توانید کاری کنید که پیش از بالا آمدن کامل ویندوز و قبل از نمایش Welcome متنی را قرار دهید که این قابلیت را دارد که فارسی باشد و در یک پنجره کوچک نمایش داده شود. به عنوان مثال خوش آمدگویی به کاربر باشد یا در صورتی که در یک کافی نت مشغول کار باشید قوانین آن مکان را نمایش دهد

بدین منظور در Run تایپ کنید regedit تا رجیستری باز شود.
سپس یه کلید مقابل بروید: [HKEY_LOCAL_MACHINE / Software / Microsoft / Windows / CurrentVersion / Winlogon]
و دو مقدار رشته ای به نامهای LegalNoticeCaption وLegalNoticeText بسازید.
در LegalNoticeCaption نام کادر پیغام و به LegalNoticeText متنی که دوست دارید نمایش داده شود را بنویسید

 

عید فطر شهر ما به روایت تصویر

  عید فطر ورسومات عید دیدنی  به روایت تصویر 

 بعد از نماز عید غالباٌ بعضی از مردم سر قبور رفته  وبعداز آن به عید دیدنی هم می روند .

 

ابتدا برای اینکه آدم بتواند از عید نهایت استفاده راببرد باید وارد یک دسته قوی بشود 

بعداز ورود به دسته قوی عیددیدنی خانه به خانه وغالباٌاز همسایه ها آغاز می شود . 

قانون اول عید دیدنی :همه آشنا هستند وما روز عید می توانیم وارد هر خانه ای بشویم . 

قانون دوم : همه با هم آشتی هستند حتی اونهایی که پدر ما را کشتند. 

فلذا همانطور که می بینید همه به هم سلام می کنند.

 

 

 عضویت در گروه شرط سنی ندارد.

 

 روبوسی و آشتی کنان از قوانین عید است. حتی اگر چند ساعت شخص موردنظررادیده باشید

 

  

بعد از روبوسی حمله ضربتی ودسته جمعی به خانه افراد آغاز می شود .

  

نحوه هجوم به سفره عید 

  

قانون : عیادت از بیماران و بزرگان محل در اولویت اول قرار دارند 

 

 

 

عکس  گرفتن با پیران وبزرگان نیز اخیرا رایج شده  

 

 

 

 

  

خوردن چای وقهوه از رسومات عیددیدنی است که پدر آدم را در می آورد  

(به اندازه یک سال چای وقهوه خوردیم بخدا)

 

  

قانون : همه باید خنده برلب داشته باشند (حتی اگر سفره اش خالی بشه)

 نمونه نادر میزبان، که با روی باز وخنده کنان از میهمانان پذیرایی می کند. 

  

بعضی ها هم روز عید از منزل متواری می شوند وفرار را برقرار ترجیح می هند . 

(دوتن از فراریان روز عید)

  

نمونه سفره متواریان قبل از آمدن ماکه البته ازخجالتشان در آمدیم تا بار دیگر از این کلکها نزنند! 

 

 

 نمونه یک گروه قوی وضربتی که هیچ سفره ای در شهر ما از دست آنها در امان نیست

 

 

قانون : به بچه های کوچک در عید فطر پول به عنوان عیدی داده می شود با توجه به تورم اخیر

این قانون منسوخ شد وما نتوانستیم از این نمونه نادر عکسی بگیریم

 قوانین دیگری هم وجود دارد که بعدا به سمع ونظر شما می رسانیم .

فعلا باید برم عید دیدنی!

عیدفطر مبارک

مارکوپولو جهانگرد معروف،در سفرنامه خود نوشته:در مشرق به سرزمین مخ تعطیل برخوردم که رسم عجیبی داشتند ! در آنجا مردمان یک ماه از سال مخفیانه غذا می خوردند
عید فطر برعموم مسلمان جهان مبارک باد 

 

 


 

 خداحافظ ای ماه راز ونیاز
خداحافظ ای هر دمت دل نواز
خداحافظ ای از تو دل منجلی
خداحافظ ای گریه های علی
الهی گناهان ما را سراسر ببخش
به احمد به زهرا به حیدر ببخش
 

چگونگی چسباندن فونت ها به فایل های ورد

احتمالاً برای شما هم اتفاق افتاده است که فایل Word که در یک رایانه ویرایش و با فونت‌های مشخص صفحه‌بندی کرده‌اید؛ بعد از انتقال به رایانه دیگر به دلیل اینکه در آن رایانه فونت‌های مورد استفاده شما وجود ندارد یا با نام متفاوتی موجود است، به هم بریزد.

روشی وجود دارد که از این اتفاق جلوگیری می‌کند و آن الحاق کردن فونت‌های مورد استفاده در فایل مورد نظر به آن فایل است، البته باید توجه داشت این کار باعث افزایش حجم فایل نیز می‌شود.

برای شروع پس از ویرایش نهایی، فایل آن را ذخیره کنید و سپس برای دکمه آفیس کلیک کنید و از قسمت پایین سمت راست Word Options را انتخاب کنید.

در پنجره باز شده در قسمت سمت چپ برروی Save کلیک و در سمت راست در آخرین قسمت گزینه Embed fonts in the file را فعال کنید. در این قسمت دو گزینه فعال می‌شود که اگر گزینه اول را تیک بزنید، فقط کاراکترهایی که استفاده کرده‌اید به فایل الحاق می‌شوند که این کار باعث کاهش حجم فایل می‌شوند.

گزینه دوم که به صورت پیش فرض فعال است، اگر تیک داشته باشد، فونت‌های معمول سیستم مانند tahoma , arial , times new roman و ... را الحاق نمی‌کند که اگر تیک نخورد باعث افزایش حجم فایل می‌شود.

توصیه می‌شود این دو گزینه را به صورت پیش فرض رها کنید، زیرا اگر گزینه اول را تیک بزنید، ممکن است در رایانه مقصد بخواهید متنی را اضافه کنید ولی کاراکترهای مورد نیاز الحاق نشده باشند و در مورد گزینه دوم چون این فونت‌ها، فونت‌های معمول سیستم هستند در غالب موارد برروی رایانه مقصد موجود هستند.

پدران و مادران فراموش نمی کنند

امروز قبرستان بودم پنج شنبه اخر ماه رمضان مردم شهر ما خصوصا آنهایی که کسی را از دست دادند به قبرستان شهر می روند . 

من هم رفتم .مادر یکی از دوستانم دیروز پس از چندماه درگیری با بیماری دارفانی را وداع گفت . 

امروز بچه هایش کلی اشک ریختند . 

ماهم گریه کردیم .به خاطر اینکه زن بسیار خوش اخلاقی بود وبخاطر اینکه بچه هایش کلی زحمت کشیدند تا مادرشان زنده بماند اما خداوند چیز دیگری خواست. 

هنگامی که در قبرستان قدم می زدم  نکته ای متوجه شدم برام خیلی جالب بود . 

قبرهایی لوکس وتمیز که حتی یک نفر هم برای خواندن فاتحه برایشا ن نیامده بود . 

در مقابل برخی از قبرهای کهنه و فرسوده بودند که هر کدام پیرزنی بر سر آنها گریه وزاری می کرد . 

فکر تان هم به این نکته نمی رسد لابد فکر کردید می خواهم بگویم که آنها پولدارند واینها فقیر واز این حرفها... 

نه خیر  

آن قبرهای تازه وبرخی لوکس قبر پیر زن وپیرمردها بود که اکثرا پدر ومادر همشهریان مابودند که گویا فراموش شدند . 

اما آن پیرزنهایی که بر سرقبر ناله می کردند فرزندان خود را از دست داده بودند خیلی از آنها شاید بیست سال پیش از دنیا رفتند اما این مادران  پیر آنها را فراموش نکرده بودند . این صحنه ها من را متاثر کرد و دعا کردم خدایا جان مارا قبل از فرزندانمان بگیر!  

 

آری به فرزندم نگاه کردم ویواش گفتم :عدنان تو من را فراموش می کنی ؟ 

عدنان گویا فهمید وتبسمی کرد ولی من معنای تبسمش را نفهمیدم !  


(لطفا زور نزنید این عکس را از اینترنت گیر اوردم مربوط به من وبچه ام وشهرم نیست) 


 استاد گرامی آقای میاحی عرب لطف فرمودند مطلب تکمیلی در قسمت نظرات گذاشتند .حیف آمد آن را در ادامه نوشته ام نگذارم  

قالَ الله: وَقَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعبُدُوا اِلَّا اِیّاهُ وَبِالوَلِدَینِ اِحسَاناً اِمَّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ

اَلکِبَرَاَحَدُ هُما اَوکِلاهُمافَلا تَقُل لَّهُما اُفٍّ وَلَا تََنهَرهُما وَقُل لَّهُما قَولاًکَریماً

خداوند می فرماید: وخدای تو حکم فرموده که جزاوهیچ کس
رانپرستیدودرباره ی پدرومادرنیکویی کنید وچنانکه هردو یا یکی از
آنهاپیروسالخورده شوند که موجب رنج وزحمت شماباشند زنهار کلمه ای که
رنجیده خاطر شوند مگوییدوکمترین آزاربه آنها مرسانید وبا ایشان به اکرام
واحترام سخن گویید. (آیه ی 23 سوره ی اسراء)

آدما مثل عکس هستند

آدما مثل عکس هستن ؛
                         زیادی که بزرگشون کنی ،
                                                 کیفیتشون میاد پایین .
  

جمله بالا را که مشاهده می فرمایید فرزند ارشدم آورده ،گذاشته جلوی انظار عائله ،آن هم بر سر سفره افطار،که ابوی گرام لطف فرموده آن را در ۱۰خط توضیح دهید . 

(فسقلی ما را یاد مکتب خانه زمان کودکیمان انداخت که معلم مربوطه یک سوال نیم خطی می فرمودند ،می گفتند در ۱۰۰سطر توضیح دهید وخودشان به خواب می رفتند) 

ماهم  که از طرفی براثر صیام معده مان روده  شده واز طرفی چون راه مغز از معده می گذرد مغزمان غذارسانی نشده ،قدری تامل فرمودیم وبادی به گلو انداختیم تا وقت کشی کنیم وزمان افطار فرارسد و من حیث المجموع در  جمع خانواده ضایع نشویم . 

فرمودیم : فرزندعزیز تو می دانی که ما هر چه می گوییم می شود سیاسی  !

جواب دادند:تا حدودی  حالا چه ربطی دارد به جمله بالا ؟جواب را بلد نیستی ؟ 

(آدم بی سواد می خواهد از جو آزادی بیان حاکم بر منزل سوء استفاده کند ولی ما شیطان تر از اوهستیم)

با لبخند مزخرفی در حالی که سر می جنباندیم فرمودیم : ربط دارد قبل از اینکه وارد بحث شویم باید قول بدی که به کسی از آنچه با تو تکلم می کنم چیزی نگویی . 

فرمودند :سمعا وطاعتا .

گفیتم :دیدی در بعضی از مجالس که بعضی از اشخاص در   زمینه ای اطلاعاتی دارند وقتی وارد مجلسی می شوند خیلی بیش  از اندازه به آنها احترام می گذارندوآنها جوگیر شده ودر همه مسائل از جمله سیاست واقتصاد وامثالهم نظر قطعی می هند هرچند که به احتمال زیاد در غلطند ؟ 

فرمودند :دیدم مثل آقای .......( نام محمد مرغ فروش را نقطه چین زدیم  تا غیبت نشود)

 بله فرزندم اگر ما بیش از اندازه به این شخص بها نمی دادیم وفقط به اندازه ارزش واقعی آن احترام می گذاشتیم این طور نمی شد؟ که وی در مورد وسایل سنگین و امورات فرمانداروکنترل جمعیت  و...نظر بدهد.

(فرزند ارشدم مات ومبهوت نظاره گر لبانم است بدطوری زدیم تودهنش فکر کرد ما نمی فهمیم خواست در جمع اهالی منزل ترور شخصیتی بکند ما را )  

سپس ما افزودیم : بعضی وقتها ما علاوه بر آن به بعضی چیزها وبعضی اشخاص بیش از اندازه تقدس می دهیم که این کار دیگر بدتر از اولی است . 

آنقدر مقدس می شود که اگر اشتباهی بکند ما نمی توانیم بگوییم اشتباه کرده . چون تمام کارهایی که انجام دادیم باستناد حرف او بوده . پس ناگزیریم اشتباه بزرگ تری انجام دهیم و آن دفاع از اشتباه است.(در این موقع ما ایستاده بودیم وتمام خانواده مار اتماشا می کردند خیلی خوشمان آمدو...)

فرزندمان می گوید : ممکن است مثالی بفرمایید؟! 

اینجانب گفتیم : پدر سوخته فکر کردی ما ابلهیم ؟! می خواهی دودمانم را به باد بدهی نتوانستی مرا ترورشخصیتی کنی می خواهی ترور جسمی بکنی ؟مثالش بخوره توسرت تو چرا از آزادی بیان سوءاستفاده  می  کنی ؟  

کل خانواده بلاجبار حرف مرا تصدیق کردند

بله وما عصبانی شدیم البته عصبانیت مصلحتی !وگرنه معلوم نبود چه بلایی بر سرما بیاید. و جوگیر شدیم در مورد چند قضیه دیگر هم چند فرضیه ونظریه صادر نمودیم .در اینجا بود که مثال عینی گیرش آمد.!!!!

اذان گفت وما افطار کردیم . وفرزند ابلهمان همانند آمریکا نتوانست غلطی بکند. 

ستارهاییم کو؟(اولین خزعبلات مغزم)

بیرون نشسته  ومات ومبهوت به آسمان خیره شده بودم .در زمان کودکی ام چند ستاره درآسمان داشتم به دنبال آنها گشتم مدتی زیادی است که انها را ندیدم.   

 

نگاه کردم .ولی گرد وخاک اجنبی که مدتی است در شهرم حکمرانی می کند اجازه نداد که ستارهایم را ببینم . 

پس ناامید نشدم وبا دقت بیش تری به دنبال انها گشتم ولی هر چه می گشتم چیزی نمی یافتم کسی توان مقابل با گرد وخاک را نداشت و انهایی که توان داشتند نمی خواستند . 

 همانند بزرگان ژست گرفتم وبه تفکر پرداختم .آری این بار نتیجه داد .ناگهان جرقه ای دکل گاز مغزم را آتش زد وهمانند دکل های نفتی شهرم روشن شد . 

اگر نمی توان ستارگان را در بیرون دید باید در درونم به دنبال آنها بگردم .آری در درونم  

مثلا مغزم خواست بگه : 

اگر نمی توان از راههای معمول بر مشکلات غلبه کرد وراه بسته شد باید از راههای مشابه رفت وراهی پیدا کرد .نباید با مشکلات زیاد درگیر شد بعضی وقتها باید آنها را باید دور زد 

تکمیل عرایض با دو سخن: 

توماس ادیسون

من نمی‌گویم که ١٠٠٠ شکست خورده‌ام. من می‌گویم فهمیده‌ام ١٠٠٠ راه وجود دارد که می‌تواند باعث شکست شود.

شهادت مولای حق گویان قرآن ناطق وتنهاترین انسان کره خاک تسلیت باد

دانی زچه رو دیده ما میگرید
                            در ماتم شاه اولیا می گرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست
                             عیسی بفلک از این عزا میگرید
شد کشته بمحراب عبادت حیدر
                            هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین
                           در خلد برین خیر نساء میگرید 


آیا همه انسانها اشرف مخلوقاتند ؟

واضح ومبرهن است که خدای ایزدمنان انسان را کامل خلق فرمودند وآنرا اشرف مخلوقات قرار دادند (حالا نمی دانیم این مطلب شامل ذکور واناث می شود یافقط ذکور؟) 

لاکن این موجود کامل ،یک سری ضعف هایی در وجود مبارکش است که گاهاً آن را اسفل مخلوقات می کند می فرمایید ما غلط می فرماییم ؟نه خیر ! حضار محترم !ما طبق معمول بنابر ادله محکم وملموس ثابت می نماییم. 

نمونه بارز همین دیشب بود که بهمراه فرزند ارشدم در حال تماشای فیلم های کاملاً تولید وطنی بودم که توفیق اجباری بود تا پای این برنامه ها بنشینیم ! بله اجباری. 

چون در این هوای گرم ونبود امکانات رفاهی از زیر کولر نمی توان تکان خورد ثانیا از آن آنتنهای بشقابی هم نداریم تا لااقل آنطرف دنیا برویم ببینم چه خبره ؟  

جهت تنویر اذهان عموم نمونه آنتن بشقابی یاهمان دیش  را به نمایش می گذاریم امیدواریم مفسده ای برآن مترتب نباشد. 

القصه قبل از واردشدن به سیاست عرض کنم که :مشغول تماشای سریال چمدان بودیم که از این خانه به آن خانه می رفت که یهو صدای هسرمکرمه محترمه را شنیدم که از داخل پستوی منزل که در این زمان حال خوانده می شود بلند شد! وکلی حالمان را به هم زد.

البته به همراه صدای مغفرله چند عدد آژیرهم در کرده بودند. 

من بایک جنایه*به این جانب وفرزند ارشدم با گرز به جانب دیگر به دنبال دزد دویدیم . پس از کلی گشتن من به فرزندارشدم فرمودم فکر کنم نوبت ما شده که چمدان گمشده در منزلمان بیاید . 

وفرزندم با یک نگاه عاقل اندر سفیه به اینجانب فرمودند : بابا اون فقط یک فیلمه ! 

خلاصه به منزل برگشتیم تمام خانواده ام امده بودند نزدزن معظم بنده و می خندیدند  

بله حضار گرامی دزدی در کار نبودوما متاسفانه یک فرصت قهرمان شدن را از دست دادیم بله  چیزی که زنم برای آن آژیر کشیده یک فروند جیرجیرک بوده !!!   

مانند نمونه ذیل: 

بله دیشب خواب به  چشمان ما  مهمان نیامد چون تمام شب به دنبال این مخلوق خداوند یعنی جیرجیرک خان بودیم وتا صبح با دمپایی از این اتاق به آن اتاق به دنبال نامبرده می جهیدیم  

یک جیرجیرک نیم بندانگشتی اشرف مخلوقات را سر کار گذاشته بود .بفرمائید این هم یک دلیل . 

دلایل دیگر را شما بفرمایید.


 *(جنایه :چوبی که عربها برای پذیرایی از دزد به طول حداقل 3متراز  چوب گردو یا ارزن تهیه می شود وسرآن را با یک تیکه اهن مزین می کننددر منزل نگهداری می کنندوجزو اسباب واثاثیه منزل محسوب می شودعربی که جنایه نداشته باشد مردمحسوب نمی شود)

همیشه حرفی رابزن که ...

هـمـیـشـه حـرفـی بـزن، کـه بـتـوانی آنـرا بـنـویـسی

چـیـزی را بـنـویـس، کـه بـتـوانـی آنـرا امـضـاء کـنـی

وچـیـزی را امـضـاء کـن کـه بـتـوانی پـایـش بـایـسـتی

" نـاپـلـئـون بـنـاپـارتـــــــ "...

میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد.

مهمانی حق چه باصفا شد

                                        میلاد امام مجتبی شد

ماه رحمت، سفره اش گسترده شد

                                          زنده از فیضش جهان مرده شد

*آسمان پرگشته از شادی و شور

                                              آمده از لطف حق میلاد نور   

صبر را از چه کسی باید یادگرفت؟

بعضی ها می گن صبر ایوب را از اینترنت ایران یادگرفتیم  

ولی باید گفت که در اینجا ودر کارهای روز مره ی خودمان هر دقیقه وساعت صبر ایوب را تمرین می کنیم  

مثالی واضح ومبرهن اینکه اول صبح باصدای دلنواز آب فروش که دادمی زند ((مای تصفیه)) یعنی آب تصفیه گوشهایمان را نوازش می کند وسپس هم کیشان وی از جمله سبزی فروش وهندوانه فروش و.... وسپس برادران مهاجر ما از اقصی نقاط ایران که برای فروش محصولشان به شهرما می آیندبیدار می شویم. 

چه بیداری از این بدتر ؟ 

در آن زمان ایوب پیامبر با صدای بلبل وقناری بیدارمی شد و فوق فوقش با صدای گاوی ریسمان بریده که به سمت علفزار می رود!

اما من مجبورم با صدای برادارن هم وطن  که اول صبح برای پرکردن شکم خود صداهای ماندگار از خود ساتع(یاهمان ساطع) کنندبیدار شوم ...... 

خلاصه بیدارمی شوم روز خود را با چندتا بدوبیراه به این وآن شروع می کنم در حالی که ایوب نبی بانام خداشروع می کند. خواستم کفشهایم را بپوشم که خدارا شکر آقادزدمحترم زحمت کشیدند پولش کردند وبین آدمهای بدبخت پولهارا توزیع نمودند. 

 

مادرم می گوید :مدتیه آرد گیر نمیاد .آرد نداریم نان بپزم .بپر نونوایی چند تا نان بگیر! 

بجای خوردن صبحانه راهی خیابانها می شوم تا شاید تکه نانی گیرم بیاید .به نانوایی معروف که می رسم می بینم تعطیل شده از پیرمردی که بروی جدول کنار خیابان لم داده سوال که کردم چرا تعطیل شده ؟می گویند :به جرم فروش کراک بنده خدا را گرفتند (بنده خدا!) 

می گم بچه خوبی بود . از کی مواد می فروخت ؟ 

با لبخند جواب می دهد :که چندین ساله داره می فروشه ! 

میگم :پس چرا تا حالا نگرفتنش ؟ 

میگه :آخه تا دیروز رشوه می داده الان نرخ را بالا بردن نخواست بده دستگیرش کردند 

سرم را عین آقا خره پایین انداختم ودر حالی که لبخندی ساختگی برلب داشتم همانند نمونه زیر روانه منزل شخصی شدم    

خلاصه گرسنه راهی بانک شدم تا چندرغازی که دارم را از حسابم بیارم بیرون می بینم .جمعیت عین ملخ ریختن و عابربانک را محاصره کردند اولش فکرکردم مثل قدیماپهلوان امده یا دعوا شده ویا... 

اما وقتی رسیدم دیدم دارن یارانه می دن !!!!!!!!!  

چهارساعت توی صف بودم نوبتم که شد کارت را گذاشتم توی خودپرداز دیدم حسابم بسته شده ! می رم داخل بانک به رئیس بانک اعتراض می کنم چراحسابم رابستی ؟ 

می فرمایند :ضامن شدی .طرف اقساطش را نداده  

میگم :لااقل اطلاع می دادی ؟ 

میگه : باید  خودت مراقبت می کردی !

به خودم وهرکی که ضمانت کنه فوش دادم . 

رفتم به یارو می گم حسابم به خاطر وام شما بسته شده  

می فرماید : حالامگه چی شده ؟!! فقط 7یا8قسط عقب افتاده ! 

باز هم مثل آقاخره برگشتم !!! 

ماشینم را خواستم روشن کنم دیدم پلیس جریمه ام کرده !رفتم دنبالش گفتم :اینجاپارک کردن که ممنوع نیست ؟چراجریمه کردی ؟  

جناب می فرمایند :شهرشما به شهرستان تبدیل شده ! 

میگم :چه ربطی داره ؟ 

می فرمایند:از این به بعد اینجا ممنوعه بایستی ! 

میگم :پس تابلوش کو؟ 

می فرمایند :انشاالله نصب میشه ! 

بخدا اگر ایوب نبی هم بود یک مشت می خوابوند توی صورتش اما موقعی که به فکردادگا ه وپاسگاه می افتم صبر ایوب پیشه می کنم! 

خلاصه بازهم داستان آقاخره ! 

رفتم خونه گفتم هواگرمه ولش کن بذار بخوابم دیدم برق قطعه ! زنگ می زنم اداره برق  

می فرمایند برای صرفه جویی یک ساعت نوبت شماست که برقتون قطع بشه تا ما مقام اول صرفه جویی در کشور را کسب کنیم  

بازهم صبر می کنیم   

میام برای اینترنت این اراجیف را بنویسم برای نوشتم دنبال عکس خر می گردم می بینم حضرات مخابراتچی تمام عکس خرهای باحال  را از صفحات اینترنتی جمع آوری کردند!

و قصه ادامه داره ...........  بفرمایید صبر را از کی باید یادگرفت؟

بد دردی است تکرار

واضح ومبرهن است که رمضان ماه مبارکی است وبر منکرش لعنت ! 

لاکن برای ما که فقط خوردن وخوابیدن کار اصلی مان شده فکر نکنم مبارک باشه(بد نگذره . )

شب بعد از افطار یه کم پیاده روی می کنیم وسپس پای کامپیوتر و.....تا سحر سپس خوردن سحری وخواب روزانه وروزبعد به همین منوال تا آخر برو 

هوای گرم بالای ۵۰ درجه حال وروزی برایمان نمی گذارد  

خدا رحمت کند پدربزرگ ومادر بزرگ وپدرمان را که می گفتند : ما در تابستان روزه می گرفتیم و محصول گندم ویا برنج را درو می کردیم  

واقعا چی شده که ما به سختی روزه می گیریم و پدران ومادران ما در آن زمان خیلی راحت روزه می گرفتند ؟ 

می گفتند : شبها روضه می رفتیم ودعا وروزها سرکار  

ولی ما چی ؟ ما که فقط تکرار خط دوم این مکتوب 

آیا انها ایمانشان قوی تر بوده وما ایمانمان ضعیف ؟ویاایمان نقشی ندارد ؟ 

بعضی ها می گن :مقصر غذاهایی است که ما می خوریم چون موادشیمیایی زیادی دارد. 

بعضی ها می گن :مقصر کولرها و وسایل خنک کننده است که ما را تنبل کرده . 

و..........

راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

آ

سالانه 5میلیارد دلار پول برای فحشا خرج می شود

اچند روز پیش روی یکی از سایت ها که جدیدا باز شده وبه نقل از ایلنا گفته که سالانه ۵میلیارد دلار برای فحشا خارج از کشور هزینه می شود 

حالا ما کلی روی ذهن وا ماندمان فشار آوردیم بطوری که دوتا از فیوزهای مرکزی ان آب شد تا به نتایج ذیل دست یافتیم شاید بتوان نتایج زیادی استحصال نمود ولاکن مغزمان بیش تر از این کشش ندارد مابقی نتایج را به دوستان محول می نماییم  

 * - به نظر می رسد که در کشور اسلامیمان زمینه سازی فحشا در چهارچوب قانون صورت نگرفته وآمار کنونی فحشا همانند آمار اقتصادی قابل اعتماد نیستند ویا کسا نی که بیرون از ایران می روند و منکرات را انجام می دهند از این آمار بی اطلاع ویا اظهار بی اطلاعی می نمایند

* - با توجه به رقم فوق که صرف فحشا می شود بعضی ها آن را بی ارتباط با پرداخت یارانه نمی دانند چرا که با پرداخت یارانه ها سطح زندگی مردم بالارفته ومردم برای فحشا به کشورهای دیگر سفرکرده پول بیت المال را حیف ومیل می کنند  (نتیجه : یارانه های کسانی که خارج می روند باید قطع شودالبته اگر بگیرند) 

* - نتیجه دیگر اینکه چقدر آمارما از فحشا دقیق است ؟ گویا ما بر کسانی که به خارج می روند جی پی اس نصب کردیم و تمام حرکات وسکنات خارج رفته ها را چک می کنیم ویاحساب .....دستمان است.  

سوال :  چرا این همه ارز از کشور خارج می شود ؟

راه حل ها: به نظر اینجانب باید علت فحشا را جستجو کرد چون ما کارشناس بیکار نداریم که دنبال این کار برود پس بهتر است موارد ذیل را اجرا نماییم. 

۱- کسانی که به خارج سفر می کنند علاوه بر قسم خوردن به اینکه در بیرون از مرزها فحشا انجام ندهند جیب هایشان را خالی کنیم وفقط به اندازه چند قرص نان وچند بشکه آب برایشان پول توجیبی بگذاریم  

۲- در کشور بستر ازدواج دائم ،موقت ، نیمه موقت وامثالهم را مهیا کنیم .تا این همه ارز خارج نشود!!!

  

3- جالب اینکه سخنران فرموده اند ما که امام رضا راداریم ما که منظورمغفورله را نفهمیدیم جدا باید آدم بفهمد چی بلغور می کند کشیدن پای امام آن هم در بحث فساد یعنی چی؟؟؟؟(مختصر ومفید:حرف دهنمان را بفهمیم) 

نتایج دیگر به عهده خودتان جایی افطار دعوتم می ترسم اذان را زودتر بگن چون کارهای ما ایرانیان حساب کتاب ندارد فلذا بچه مان را بر می داریم می رویم کشکمان را بسابیم  

 

منبع خبر:http://naneali.com/?p=1366